اَرسلان | 1- شیر، شیر درنده، اسد؛ 2- از نام های خاص ترکی؛ 3- (به مجاز) مرد شجاع و دلیر |
اَصلان | (اسلان) شیر، شیر بیشه |
اَفشار | معاون و شریک |
اُکتای | 1- (اَعلام) نام پسر چنگیز؛ 2- (در ترکمنی) نامدار، مشهور، بزرگ زاده، بزرگ منش |
اُلدوز | اولدوز |
اُلفت | (عربی) خو گیری، انس ، محبت، دوستی، همدمی، عادت کردن به کسی (چیزی) همراه با دوست داشتن ِاو (آن). |
اُلگا | ( الکا) (در قدیم) سرزمین، ناحیه؛ قدیسه الگا، اولین قدیسه ی روسی |
اِل آی | 1- ماه ایل 2- (به مجاز) زیباروی ایل |
اِلسا | (ترکی _ فارسی) (ال= ایل+ سا (پسوند شباهت)) مثل ایل، همانند ایل. |
اِلسانا | (ترکی _ فارسی) [ال = آل، شهر و ولایت، خویشی + سان |
اِلشن | شادی ایل، حاکم، رهبر، حکمران یک منطقه. |
اِلناز | (ترکی _ فارسی) 1- مایه افتخار ایل، باعث فخر و تفاخر شهر؛ 2- موجب نعمت و رفاه و آسایش |
ارتاش | مرکب از ار (شوهر) + تاش (پسوند همراهی) |
ارمغان | تحفه ای که از جایی دیگر برند، سوغات، ره آورد |
اریدیس | نام همسر ارفاوس، شاعر ترکیه- طبق افسانه ها اریدیس فرشته ای بود که معشوقه ارفاوس بود. |
الکا | سرزمین، ناحیه |
الما | درخت سیب جنگلی؛ 2- (در ترکی) سیب |
المیرا | (ترکی _ فارسی) (ال = ایل + میرا) (به مجاز) فدائی ایل |
المینا | ال + مینا |
الناز | ال + ناز (فارسی)، ایل ناز موجب نازش ایل |
الیار | (ترکی _ فارسی) یار و یاور ایل، دوست و رفیق ایل، یار شهر و ولایت، یاور خویشان. |
الیانا | 1- نیکی و هدیه؛ 2- (به مجاز) به معنی مأنوس؛ 3- دوست داشتن ایل، دوست مشوق ایل. |
الین | (ترکی _ فارسی) 1-منسوب به ایل؛ 2- (به مجاز) هم نژاد و هم خون |
اماندا | آماندا، در امان، در پناه تو |
امیراصلان | (عربی _ ترکی) پادشاه چون شیر، حاکم دلاور، فرمانده و سردار چون شیر |
امیربهادر | (عربی _ ترکی) 1- پادشاه شجاع و دلاور، سردار شجاع؛ 2- لقب حسین پاشاخان قراباغی |
امیرپاشا | (عربی _ ترکی) از نام های مرکب |
اولدوز | ستاره، اختر، کوکب، نجم |
ایپک | ابریشم، حریر، ابریشمی |
ایدا | شاد خوشحال |
ایل ناز | ایل + ناز، مایه ناز ایل |
ایلار | مانند ماه، دختری که مانند ماه زیباست |
ایلشَن | الشن |
ایلقار | عهد و پیمان |
ایلمان | سمبل ایل |
ایلناز | (ترکی _ فارسی) 1- افتخار ایل؛ 2- مورد نوازش ایل؛ 3- نازنین ایل. |
ایلیار | (ترکی _ فارسی) دوست و رفیق ایل، یار و یاور ایل، کسی که همدم و مونس ایل و طایفه است |
ایلیار | به معنی کمک کننده به ایل، محافظ خانواده |
ایلیم | طایفه من، قبیله ام |
ایناز | آیناز ترکیب آی ( ترکی) + ناز ( فارسی) موجب فخر و مباهات ماه |
آتا | 1- پدر، جد، سرپرست، ریش سفید؛ 2- (اَعلام) نام پادشاهی در دامنه های شمالی جبال «نیشپو» |
آتاناز | (ترکی _ فارسی) افتخار پدر، موجب آسایش و شادکامی پدر، عزیزِ پدر |
آتلاز | اطلس، حریر، پارچه ای نرم و لطیف |
آتیلا | (آت به معنی اسب + یلا (صفت))، به معنی چابک، شجاع؛ نامی، نامدار |
آراز | 1- ارس؛ 2- (اَعلام) قهرمان منسوب به طایفه ی آس. + ن.ک. آراس |
آراس | (در ترکی) آراز، به معنی رود ارس؛ 2- (اَعلام) مرکز استان پادوکاله، در شمال فرانسه. |
آق بانو | آق + بانو (فارسی)، بانوی سپید، کسی که چهره ای زیبا و سفید دارد. |
آق گل | آق + گل (فارسی) گل سفید |
آلاگل | ، گل رنگی، نام بزرگترین تالاب جهان واقع در شمال آق قلا که متاسفانه اخیرا نابود شده است. |
آلان گوا | آلان قوا، زیبای وحشی |
آلتنای | زر، طلای ناب |
آلتون | آلتنای، زر، طلای ناب |
آلتین | معادل آلتون = آلتنای، زر، طلای ناب |
آلتین گلین | عروس طلایی |
آلما | 1- درخت سیب جنگلی؛ 2- (در ترکی) سیب؛ [درخت سیب جنگلی را در رودسر سیب، هسیب و هسی و در توالش سف و در ارسباران و آستارا «آلما» می خوانند] |
آلماز | از اعلام زنان |
آلیش | شعله، شعله گیر |
آماندانا | آماندا، در امان، در پناه تو |
آنا | 1- زن، مادر، والده، مام؛ 2- زن سالخورده؛ 3- اساسی، پایه |
آناشید | مرکب از کلمه ترکی “آنا” به معنای مادر و کلمه فارسی “شید” به معنای خورشید. دختر زیباروی مادر، مایه دلگرمی و روشنایی زندگی مادر. |
آنالی | [از دو جزء آنا (مادر) + پسوند نسبت ساز (لی)] 1- دارنده ی محبت؛ 2- برخوردار از محبت مادر؛ 3- مادر دار، دارای مادر. |
آنیل | 1- به خاطر آورده شدن؛ 2- مشهور، نامی |
آوادان | زیبا، قشنگ |
آی | ماه |
آی اوز | ماهرخ، ماهرو |
آی بی بی | ماه بی بی |
آی پارا | ماه پاره، ماه نو |
آی پری | آی + پری (فارسی) ماه پری |
آی تکین | مانند ماه. |
آی خانم | ماه بانو |
آی سا | آیسا، آی + سا (فارسی) زیبا، مانند ماه |
آیسن | 1- به معنی مانند ماه هستی؛ 2- (به مجاز) زیبارو. |
آی سودا | (آیسودا) 1- ماه در آب ؛ 2- (به مجاز) زیبا رو و با طراوت. |
آی سونا | (ترکمنی) 1- مرغابی ماه گونه، اردک وحشی چون ماه؛ 2- (به مجاز) زیبارو. |
آی شِن | (آیشن) 1- شبیه ماه؛ 2- (به مجاز) زیبا رو. |
آیگل | (ترکی _ فارسی) 1- گل ماه، ماه گل، گل زیبا چون ماه؛ 2- (به مجاز) زیبارو و لطیف. |
آی گوزل | ماه زیبا |
آی گین | ماننده ماه، زیبارو، دارنده روی چون ماه، مرکب از آی به معنای ماه و گین پسوند شباهت |
آی نشان | آی + نشان (فارسی) دارای نشان ماه |
آینور | (ترکی _ عربی) 1- روشنایی و فروغ ماه، نور ماه، نورانی مثل ماه؛ 2- (به مجاز) مهتاب؛ زیبارو. |
آیتای | مانند ماه |
آیتک | (ترکی _ فارسی) 1- ماه تنها، ماه بی همتا؛ 2- (به مجاز) زیبارو. |
آیتن | (ترکی _ فارسی) 1- به معنی ماه بدن، ماه پیکر، برابر با ماه؛ 2- (به مجاز) زیبارو. |
آیجان | پاک و آراسته همچون ماه |
آیدا | گیاهی که کنار آب می روید. |
آیدان | مانند ماه، بانوی زیبا رو، دختری که چهره اش همچون ماه زیباست. |
آیدک | آیتک، مانند ماه |
آیدن | البته اسم پسرانه است. آیدین، روشن و آشکار، شفاف، صاف، معلوم، واضح، روشنفکر، نام شهری در جنوب شرقی ترکیه، از امرای ولایت لیدیا. |
آیدنگ | مهتاب |
آیدین | 1- به معنی روشنایی، روشن، آشکار، شفاف، نورانی، صاف، معلوم، واضح؛ 2- روشن فکر؛ 3- (اَعلام) 1) نام شهری در جنوب شرقی ازمیرِ ترکیه؛ 2) نام سلسله ای از امرای ولایت لیدیا. |
آیسا | (ترکی _ فارسی) (آی= ماه + سا (پسوند شباهت))، 1- مثل ماه، شبیه به ماه؛ 2- (به مجاز) زیبا رو. |
آیسان | (ترکی _ فارسی) (آی = ماه + سان (پسوند شباهت))، 1- مثل ماه، همانند ماه، مهسا؛ 2- (به مجاز) زیبارو. |
آیسانا | (ترکی _ فارسی) (آی = ماه + سان (پسوند شباهت) + ا (اسم ساز))، 1- همچون ماه، به مانند ماه، ماه وش؛ 2- (به مجاز) زیبارو. |
آیسل | 1- به معنی ماه شفاف، 2- مترادف معنای ائل سئون به معنی وطن پرست؛ |
آیسو | (آی = ماه + سو = آب) 1- ماه و آب؛ 2- (به مجاز) زیبارو، با طراوت و درخشنده. |
آیشین | (آی شین) 1- به معنی مثل و مانند ماه و ماهوار، شبیه ماه؛ 2- (به مجاز) زیبا. |
آیگل | درخشان مانند ماه و زیبا مانند گل |
آیگین | (ترکی _ فارسی) (آی = ماه + گین = جزء پسین بعضی از کلمه های مرکّب به معنی دارنده، همراه) 1- دارنده و همراه ماه؛ 2- (به مجاز) زیباروی. |
آیلا | هاله ی ماه، هاله. |
آیلار | 1- زیبا و پاک، جمع ماه؛ 2- (به مجاز) زیبارو. |
آیلر | 1- جمع ماه، ماه ها؛ 2- (به مجاز) زیبارو. |
آیلی | مهتاب |
آیلین | هاله، اطراف ماه، هاله ی ماه. |
آیما | ماه من، مجازا عزیز من، زیبا رو بانوی زیبا دختر خوش چهره. |
آینا | 1- به معنی آیینه؛ 2- آیینه، آبگینه، شیشه، شفاف، صورت سفید و زیبا؛ 3- (به مجاز) زیبارو. |
آینا | آینه، آبگینه، شیشه، دختر زیبارو، بانوی سپید چهره |
آیناز | (ترکی _ فارسی) (آی = ماه + ناز)، 1- ماه قشنگ و زیبا؛ 2- (به مجاز) زیبارو. |
آینور | آینور، نور ماه، نورانی مثل ماه، روشنایی ماه، دختری که چهره اش مانند ماه زیبا است. |