توجه : برخی مطالب این سایت از سایت های دیگر جمع آوری شده است. در صورت مشاهده مطالب مغایر قوانین جمهوری اسلامی ایران یا عدم رضایت مدیر سایت مطالب کپی شده توسط شماره موجود در بخش تماس با ما به ما اطلاع داده تا مطلب و سایت شما کاملا از لیست و سایت حذف شود.
اشعارداستان های معصومینمذهبی

ابیاتی در مصائب شب عاشورا

شب عاشورای سال 61 هجری قمری از حوادث مهم و وقایع بسیار شگفت انگیز شور و حماسه به همراه مظلومیت و غربت است.

ابیاتی در مصائب شب عاشورا

ابیاتی در مصائب شب عاشورا شب عاشورای سال 61 هجری قمری از حوادث مهم و وقایع بسیار شگفت انگیز شور و حماسه به همراه مظلومیت و غربت است. امام حسین علیه السلام ثابت کرد که پیروزی به زنده ماندن در میدان نبرد نیست. پیروزی به زنده ماندن قرن‌ ها پس از صحنه و میدان نبرد است و حسین علیه السلام همچون خورشیدی، قرن‌ هاست که هر روز می‌ درخشد و تازگی دارد. گزیده ای از ابیات شب عاشورایی از نظر می گذرد.

ابیاتی در مصائب شب عاشورا
ابیاتی در مصائب شب عاشورا

امشب ای مردم غفلت زده، مهلت بدهید
تا که «حر» سوی ره راست ز بیراهه شود

اصغرم را بگذارید که تا فردا صبح
سن قربان شدنش کامل و، شش ماهه شود

حبیب چایچیان

فردا لجّه خون

گفت آن که دل تیر ندارد برود
یا طاقت شمشیر ندارد برود

فرداست که این بیشه شود لجّه خون
هر کس جگر شیر ندارد برود

عباس شاه زیدی

تکیه بر نیزه غربت

بین گودال و حرم، عطر فروشم فردا
تن عریان تو را با چه بپوشم فردا؟

من ببینم که تو بی پیرهنی می میرم
تکیه بر نیزه غربت بزنی، می میرم

چقدر دلهره و غم سرِ پیری دارم!
پدرم گفت که یک روز اسیری دارم

پدرم گفت که یک روز بلا می بینم
سرِ نی، زلف پریشان تو را می بینم

وحید قاسمی

من اومدم روتو ببینم سیر
از حنجرت بوسه بچینم سیر

پیش تن بی سر برام سخته
تا صبح بذار پیشت بشینم سیر

چه شب عاشقانه ای داری
گوشه ای با خدا؛ برادر من

غبطه خوردم به سجده های شما
التماس دعا برادر من

نه حسینم! قرارمان این نیست
من بمانم، ولی شما بروی

نه حسینم! نمی شود بی من
ته گودال پر بلا بروی

مادرم گفته دورتان باشم
مادرانه شبیه پروانه

تو مرا پیر می کنی آخر
با همین گریه ی غریبانه

از همان کودکی اسیر توام
بی جهت اسوه ی وفا نشدم

به خدا بعد ازدواجم نیز
لحظه ای از شما جدا نشدم

شب عقدم به شوهرم گفتم:
از حسینم مرا جدا نکنی! ؟

غیر‍« أُخت الحسین» عبدالله
اسم دیگر مرا صدا نکنی! ؟

مُردم از غصه، هی نگو فردا
غرق خون در میان گودالم

چه شده؟ جان من چرا امشب
پرس و جو می کنی ز خلخالم

سرگرم تماشای تو

می روی پشت سرت این دل من جا مانده
قدری آهسته که فرمایش زهرا مانده

بس که سرگرم تماشای تو بودم دیدی؟
همه دشت به من گرم تماشا مانده

بعد عباس به کار تو گره افتاده است
حق بده پس گره روسری ام وا مانده

خوب شد نیست اباالفضل ببیند اینجا
خواهرش در وسط معرکه تنها مانده

بوسه بر زیر گلویت عوض مادر بود
نوبت بوسه من بر روی رگ ها مانده

محمد حسن بیاتلو

امشب در حسرت فردا

گردن گرفت داغ مرا شانه های اشک
خون می چکد زهر مژه من به جای اشک

دور از نگاه دختر تو، جای مادرم
کردم پس از نماز برایت دعای اشک

از بس نرفته خواب ز دلشوره، ریختم
امشب به زخم بستر چشمم دوای اشک

حالا که از ستاره پر است آسمان مان
دارد شب کویری خیمه هوای اشک

پیغمبرم شدی شب معراج رفتنت
انداختی به قامت پلکم عبای اشک

زانو نزن تو را به خدا پای بغض من
وا می شود به حلقه چشم تو پای اشک

کمتر محل به حنجره نیزه ها بده
دارد بلند می شود اینجا صدای اشک

بر گودی گلوی تو افتاد عاقبت
چشمم که می دوید فقط در قفای اشک

فردا غروب کار من و تو در آمده
پیش ازطلوع اشک تو قضای اشک

رضا دین پرور

سوز شب عاشورا

قامتت مصداق قامت را کفایت می کند
ناله هایت یک قیامت را کفایت می کند

خواهرم شب ها کمی با دختران من بخند
غصه من روزهایت را کفایت می کند

گرچه در گودال سر را می برند و می برند
حنجر من بوسه هایت را کفایت می کند

لحظه پاکوب اسبان استراحت کن کمی
پیکر من چند ساعت را کفایت می کند

خیمه ها امن ست خواهر جان که پیشانی من
سنگ های این جماعت را کفایت می کند

در نیاور گوشوار از گوش طفلان خواهرم
جامه من جشن غارت را کفایت می کند

گرمی دست رقیه با تمام کوچکیش
سوز شب های اسارت را کفایت می کند

شب آخر

سپهر چشم من خسته حال بارانیست
به دور خیمه علمدار در نگهبانیست

شبی دگر ز سغر مانده، جمعمان جمع است
فضا صمیمی و این شام شام پایانیست

فضای سینه ام آکنده است از غم دوست
ز فرط عشق برادر به دل دگر جا نیست

یکی کفن به تن و دیگری حنا بسته
بساط عشق مهیّا برای مهمانیست

هراس و هول گرفته دل مرا، آری
هوای دیده زینب عجیب طوفانیست

برای آنکه نبیند حسین حال مرا
به زیر چادر من گریه نیز پنهانیست

محمد عظیمی

تو کلیم طور باش

آیه های نور باش، مثل مادرم که بود
یک زن غیور باش، مثل مادرم که بود

من که می روم زدست، بین هاله های خون
خواهرم صبور باش، مثل مادرم که بود

بهت می زنی ولی معجرت نگاه دار
ای عقیله علی معجرت نگاه دار

تو بلوغ مرسلی معجرت نگاه دار
یک زن جسور باش، مثل مادرم که بود

این سفر نهایتش بر خدا رسیدن است
درحضور مادرم سر جدا رسیدن است

این سفر خلاصه بر کربلا رسیدن است
تو کلیم طور باش، مثل مادرم که بود

گاه داغ دیدنم خواهرم سکوت کن
بین خون طپیدنم خواهرم سکوت کن

وقت سر بریدنم خواهرم سکوت کن
پاسدار شورباش مثل مادرم که بود

دست های بی حیا در کمین معجرند
چشم های من پر از بغض های دخترند

این حرامیان پی ناله های مادرند
مظهر شعور باش، مثل مادرم که بود

آسمان بخت من، کوکب کویری ام
محشری به پاست درامشب کویری ام

پاره پاره می شود این لب کویری ام
سایه عبور باش، مثل مادرم که بود

گرد و خاک می کند در غبارها سرم
می شود عیار با بی عیارها سرم

می رود به غارتِ نیزه دارها سرم
مرد پر غرور باش، مثل مادرم که بود

خاک می خورَ د تنم بین خاک های سرخ
می خزد به سینه ام چند رد پای سرخ

منتشر کند چونی حنجرم صدای سرخ
مصحف زبور باش، مثل مادرم که بود

رضا دین پرور

عکس امشب

عکس امشب که خوش احوال تو را می بینم
عصر فردا ته گودال تو را می بینم

آمدم تا که دلی سیر کنارت باشم
شانه بر مو بزنی آینه دارت باشم

چقدَر پیر شدی، از حسنم پیر تری
از من خسته به والله زمین گیر تری

مادرم بود که آگاه ز تقدیرم کرد
من اگر پیر شدم پیری تو پیرم کرد

عصر فردا به دل مضطر من رحمی کن
ته گودال به چشم تر من رحمی کن

من ببینم که تو پیرهَنی می میرم
تکیه بر نیزه غربت بزنی می میرم

آه از سینه پر خون بکِشی می میرم
از دهان نیزه ای بیرون بکشی می میرم

سنگ پیشانی یحیی بخورد می میرم
سینه خسته تو پا بخورد می میرم

وای اگر طعنه ز دشمن بخوری می میرم
بی هوا نیزه ز گردن بخوری می میرم

سر گودال من از هول و ولا می میرم
زود تر از تو در این کرب و بلا می میرم

دختر فاطمه ام پس به لگد می میرم
بر سر و صورت تو چکمه خورد می میرم

پنجه کینه به مویت برسد می میرم
نیزه ای زیر گلویت برسد می میرم

از نبی بوسه بر این حنجر تو می بینم
خنجری کند به پشت سر تو می بینم

مُردم از غم بروم فکر اسیری باشم
قبل از آن فکر مهیّای حصیری باشم

امشب برای ماندن من نذر می کنی

داری عقیله -خواهر من- گریه می کنی؟
آیینهٔ برابر من گریه می کنی

از لا به لای خیمه دلم تا مدینه رفت
خیلی شبیه مادر من گریه می کنی

دل شوره می چکد ز نگاه سه ساله ام
وقتی کنار دختر من گریه می کنی

من از برای معجر تو گریه می کنم
تو از برای حنجر من گریه می کنی

امشب برای ماندن من نذر می کنی
فردا برای پیکر من گریه می کنی

امشب نشسته ای و مرا باد می زنی
فردا به جسم بی سر من گریه می کنی

علی اکبر لطیفیان

شب است و خیمه ها از تاب رفته
به پشت ابرها مهتاب رفته

صدای پای عباس است این جا
که چشم کودکان در خواب رفته

در این سو آسمان مهتاب بار است
در آن سو آسمانی تار تار است

در این سو مادری بی تاب فرزند
در آن سو حرمله فکر شکار است

رباب است و دلی در خون تپیده
پر از دلشوره، از هستی بریده

چرا می بوسد امشب حلق اصغر
بمیرم باز هم کابوس دیده

خدا در دست سقا نهر داده
به چشمش جمع ناز و قهر داده

بیاد چشم هایش حرمله باز
تمام تیرها را زهر داده

شب است و گفت کم کم خواهرش را
وصّیت های زهرا مادرش را

ز طرز خنده های شمر، پیداست
که امشب تیز کرده خنجرش را

من و راهی که پر سوز و گدازه
تو و غم های تشییع جنازه

خدایا می زنند انگار آن سو
همه بر پای مرکب نعل تازه

ببین آتش زدی خاکسترت را
تماشا کن نگاه آخرت را

مرا کشتی بیا امشب برون آر
تو از انگشت خود انگشترت را

خواب دیدم در این شب غربت
خواب دستی عجیب و خون آلود

خواب دیدم که پیکرم خواهر
طعمه گرگ های وحشی بود

اضطرابی به جانم افتاده
که بیان کردنش میسّر نیست

یک جوان مرد با شرف زینب
بین این سی هزار لشگر نیست

ماجراهای عصر فردا را
در نگاه تر تو می بینم

راضیم به رضای معبودم
تا سحر بوته خار می چیینم

شب آخر وصیتی دارم
در نماز شبت دعایم کن

ظهر فردا به خنده ای خواهر
راهی وادی منایم کن

عصر فردا از اهل بیت رسول
زهر چشمی شدید می گیرند

وقت تاراج خیمه های حرم
چند کودک ز ترس می میرند

امشب بیا که بوسه زنم بر گلوی تو

بگذار تا بمیرم و تنها نبینمت
تنها به روی سینه صحرا نبینمت

امشب بیا که بوسه زنم بر گلوی تو
شاید بمیرم از غم و فردا نبینمت

می ترسم از نگاه به گودال آن طرف
دارم دعا به زیر لب آنجا نبینمت

غم نیست گرچه بر بدنم کعب نی خورد
من نذر کرده ام که به نیها نبینمت

امشب برای من تو دعا کن که شام بعد
بی سر به روی دامن زهرا نبینمت

حسن لطفی

آوای قرآن

امشب حسین دارد وداع، با اهل بیت مصطفی
فردا میان قتلگه گردد سرش از تن جدا

امشب حسین بن علی با حق کند راز و نیاز
فردا زخون خود وضو، می گیرد از بهر نماز

امشب نگهبان حرم سقای طفلان می شود
فردا کنار علقمه، لب تشنه قربان می شود

امشب بُود اندر جنان زهرا عزادار حسین
فردا کنار قتلگه آید به دیدار حسین

امشب زخیمه از حسین، آوای قرآن می رسد
فریاد هل من ناصرش، فردا زمیدان می رسد

hawzah.net

 

ابیاتی در مصائب شب عاشورا
ابیاتی در مصائب شب عاشورا
ابیاتی در مصائب شب عاشورا

علی اکبر

مجله سیراف از سال 96 فعالیت خود را آغاز کرده است،تمام تلاشم انتشار محتوای سالم و منحصر بفرد مورد نیاز کاربران با رعایت قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. 09900995320

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا