توجه : برخی مطالب این سایت از سایت های دیگر جمع آوری شده است. در صورت مشاهده مطالب مغایر قوانین جمهوری اسلامی ایران یا عدم رضایت مدیر سایت مطالب کپی شده توسط شماره موجود در بخش تماس با ما به ما اطلاع داده تا مطلب و سایت شما کاملا از لیست و سایت حذف شود.
اشعارمذهبی

اشعار ازدواج و پیوند آسمانی علی و زهرا (ع)

نخستین روز از آخرین ماه سال قمری، سالروز پیوندی آسمانی است که دیگر هیچ گاه مانند آن در تاریخ تکرار نخواهد شد. علی (ع) با فاطمه (س)، برترین بانوی جهان پیمان عشق بست و خدا، آخرین فرستاده خویش را بر این پیمان گواه گرفت

اشعار ازدواج و پیوند آسمانی علی و زهرا (ع)

اشعار ازدواج و پیوند آسمانی علی و زهرا (ع) نخستین روز از آخرین ماه سال قمری، سالروز پیوندی آسمانی است که دیگر هیچ گاه مانند آن در تاریخ تکرار نخواهد شد. علی (ع) با فاطمه (س)، برترین بانوی جهان پیمان عشق بست و خدا، آخرین فرستاده خویش را بر این پیمان گواه گرفت. اول ذی‌الحجه، روزی مبارک برای همه شیعیان جهان است. پیامبر گرامی اسلام ازدواج دخترش را به ساده‌ ترین و راحت‌ ترین شیوه انجام داد تا برای همه جوانانی که در آستانه زندگی مشترک هستند، سرمشق نیکویی باقی بماند. در اینجا اشعاری به مناسبت پیوند و جشن عروسی علی و فاطمه علیهماالسلام تقدیم می گردد.
اشعار ازدواج و پیوند آسمانی علی و زهرا (ع)
اشعار ازدواج و پیوند آسمانی علی و زهرا (ع)
  

منبع : کتاب گنجینه نور مدائح و مراثى خمسه طیبه؛ مجاهدی، محمدعلی

مِجمر و اسپند

امشب خدا لطف نهان خود هویدا می کند
امشب تفاخر فرش بس بر عرش أعلا می کند

امشب دو تا را جفت هم، از صنع یکتا می کند
یعنی علی ماهِ رخ زهرا تماشا می کند

با چشم دل در صورت او سیر معنا می کند
امشب حسد بر خاکیان، بی حد برند افلاکیان

خندان چمن؛ رقصان دمن؛ خوش دل زمین؛ خرم زمان
در دست اسرافیل بین، صورش شده ساز و دُهُل

با نور، دعوت نامه بفرستاده هادیّ سُبُل
امضا، ز ختم المرسلین؛ گیرندگان، خیل رُسل

هر کس که آید همرهش نی دسته گل؛ یک باغ گل
در آمد و شد اولیا، در رفت و آمد انبیا

ای غصّه و ای غم برو؛ ای شوق و ای شادی بیا
از بهر این ساعت زمان لحظه شماری کرده است

وز بهر این وصلت زمین نابردباری کرده است
چشم فلک شب تا سحر اختر شماری کرده است

ایوب دهر از شوق امشب، بی قراری کرده است
دست خدا، وجه خدا را خواستگاری کرده است

امشب علی، آن عدل کل بر عقل کل داماد شد
شاگرد ممتاز نَبی، داماد بر استاد شد

خوان کرم مخلوق را دعوت به مهمانی کند
صد نعمت از رحمت خدا بر خلق ارزانی کند

وز طور موسی آمده تا آن که در بانی کند
آید خلیل، آرد ذبیحِ خود که قربانی کند

یوسف گرفته مِجمر و اسپند گردانی کند
کرّوبیان در هلهله، قدوسیان در همهمه

عیسی به دنبال علی، مریم کنار فاطمه
امشب به ملک اهل دل مولی الموالی، والی است

بر سینه غم دست رد، شب موسم خوشحالی است
شام سیه بختی شد و روز همایون فالی است

کوثر، کنار ساقی کوثر علیّ عالی است
زهرا به خانه بخت شد، جای خدیجه خالی است

امشب به روی مرتضی، لب های زهرا خنده کرد
آن دل گر از غم مرده بود، از خنده خود زنده کرد

علی انسانی

 حضرت زهرا عروس مولا

هوای سینه دنیا چو عرش اعلاء بود
 و نور عشق میان زمین و بالا بود

 مدیحه خوانی داوود می رسد امشب
 در این شبی که شفق همنوای دریا بود

 دل زمین خدا شوق پر کشیدن داشت
 و آن کرانه که در اوج ناکجاها بود

 می نشست حضرت موسی به تور عشق علی
 و شور و شوق دگر در دل مسیحا بود

 تمامی شعف جلوه خداوندی
 میان خنده پیغمبرش هویدا بود

 نگاه خیره زهرا به چشم های علی
 نگاه خیره حیدر به چشم زهرا بود

 خرابی دل عالم شدست آبادش
 خوشا به حال نبی که علیست دامادش

 زمین بهشت خدا شد ز اعتبار علی
 و ماه محور رخ و گردش مدار علی

 همین که حضرت زهرا عروس مولا شد
 نمانده بود به سینه دگر قرار علی

 به نان هر شب حیدر مدینه محتاج است
 از این به بعد که زهراست خانه دار علی

 و با حضور قدم های مادر گلها
 شکفت در دل خانه گل بهار علی

 برای جنگ علی ذوالفقار لازم نیست
 چرا که حضرت زهراست ذوالفقار علی

 هزار همچو سلیمان در کنار خانه او
 نشسته اند که باشند ریزه خوار علی

 به پاش ریخت پیمبر تمام دنیا را
 گذاشت در کف حیدر چو دست زهرا را

 مسعود اصلانی

شیپور و دف

امشب عروسی نه شب عید وصال است
 آیینه پیش آب در اعلی کمال است

 پیمانه لبخندی بروی باده انداخت
 شرب مدام ما از این جلوه حلال است

 آیینه آوردند و دل از ماه بردند
 لبخند شیرینش گه و بیگاه بردند

 زهرا خودش باشد توان توامانش
 دیگر سپر از مرد خاطر خواه بردند

 جبریل ریسه بسته عرش و آسمان را
 میکال آراید تمام کهکشان را

 لب را به خطبه باز کرده تا که راحیل
 ظهلیل بنشانده زمین رنگین کمان را

 کادو سلیمان می دهد انگشترش را
 حوا نموده پیشکش سیم و زرش را

 لرزید مولا و چو سیب سرخ گردید
 وقتی که مه تاباند روی اطهرش را

 انداخت اسرافیل، شیپور و دف آورد
 از عرش جبراییل صدها مصحف آورد

 آواز خوان داوود با صوت ملیحش
 تبریک گویان از ملایک او صف آورد

 کشتی نوح آماده زوج بتول است
 فرمانده کشتی فقط شخص رسول است

 تزیین کند کشتی خود نوح نبی چون
 این پیشکش اینگونه که باشد قبول است

 عطر ولیمه برده هوش عرشیان را
 شام عروسی مست کرده هر دهان را

 اینجا که دیگ شام هم از عرش آید
 آزین ببندند دستپخت حوریان را

 شیرینی لبخند زهرا را علی دید
 سرخی سیب روی مولا را نبی چید

 خوشحالی این دو کنار هم چه زیباست
 این را نبی از پاکی آیینه فهمید

 زهرا و حیدر نامشان با هم قشنگ است
 بی هم دل عشاق بارانی و تنگ است

 آنکس که قصدش هجر باشد بهر اینان
 شک من ندارم مهر بر او عین ننگ است

 قاسم احمدی

عشق و عاطفه

سرتا سر مدینه پر از شوق و شور بود
لبریز از طراوت و غرقِ سرور بود

از آسمان شهر پیمبر در آن پگاه
صد آسمان ملائکه گرم عبور بود

وقت نزولِ سوره ی یاسین و هل أتی،
هنگامه ی تجلی آیات نور بود

بال فرشته فرش قدم های آفتاب
روبند ماهتاب ز گیسوی حور بود

عطر بهشت از نفس باغ می چکید
تا اوج عرش زمزمه های حضور بود

عالم از عطر یاس مدینه معطر است
پیوند آسمانی زهرا و حیدر است

می خواستند تا که بمانند یار هم
همدل ترین و هم نفس روزگار هم

بی زرق و برق، ساده ساده شروع شد
پیوند آسمانی شان در کنار هم

«سرمایه های اصلی شان مهر و عاطفه
بی اعتنا به ثروت و دار و ندار هم»

بر اعتماد شانه ی هم تکیه داشتند
سنگ صبور یکدگر و راز دار هم

بودند هر پگاه دل انگیزتر ز عشق
گرم طلوع روشنِ خورشید وار هم

چشم بد از جمال دو خورشید دور باد
چشم حسودِ بد دل و بد خواه کور باد

هم، ماورای حد تصور کمالشان
هم، ماسوای ذهن و تخیل جلالشان

آنجا که سوخت بال و پر آسمانیان
بام نخستِ پر زدن و اوج بالشان

باید که درس زندگی آموخت تا ابد
از بوریای کهنه و ظرف سفالشان

در جام کوزه روشنی خمّ سلسبیل
کوثر شراب خانگی لایزالشان

کی می توان به واسطه این مثالها
پرواز کرد تا افق بی مثالشان

آئینه ظهور صفات خدا شدند
یاسین و نور شدند هل أتی شدند

بر شانه های عرش خدا خانه داشتند
نه نه، که عرش را به روی شانه داشتند

این ساکنان عرش خدا از همان ازل
چشمی به چند روزه ی دنیا نداشتند

هر چند داشت سفره شان نان خشک جو
اما همیشه خویِ کریمانه داشتند

سرشار از عشق و عاطفه و نور معرفت
همواره لحظه های صمیمانه داشتند

گل داده بود باغِ بهشت امیدشان
یعنی چهار غنچه ی ریحانه داشتند

ما جرعه نوش چشمه ی جاریّ کوثریم
دلداده ایم، شیعه ی زهرا و حیدریم

جشن عروسی

از عالم بالا خبر آمد خبری بود
 در عرش خدا حال و هوای دگری بود

 در جشن عروسی دو تا دلبر و دلدار
 بارید ز شوق آنکه ز اهل نظری بود

 در عرش عروسی است و مهمان خدایند
 داماد و عروس هم ز ملک دور و بری بود

 سرمایه این زوج فقط مهر و محبت
 هرچند که دارائیشان مختصری بود

 زهرا فقط هم کفو علی بود، همانکه
 (سرتاقدمش چون پری از عیب بری بود)

 بالاتر از انس و ملک و حوریه زهراست
 اصلا نتوان گفت همانند پری بود

 در وقت زفاف از سر شب این دو کبوتر
 در حال مناجات خدا تا سحری بود

 ابتر چه کسی گفت به پیغمبر خاتم؟
 کوری عدو ماحصلش دو پسری بود

 اول حسن و بعد حسین، بعد زنسلش
 یعنی که همیشه به جهان تاج سری بود

 دیگر چه نیازی به سپر بود علی را
 از فاطمه بهتر مگر او را سپری بود!

 می گفت علی با دل پر درد و پر از آه
 هر وقت که از کوچه غم ها گذری بود

 اوقات خوش آن بود که با فاطمه سر شد
 در باقی عمر خون دل و چشم تری بود

 ای فاطمه ای یاور نه ساله حیدر
 رفتی و نگفتی که تو را همسفری بود

 یاسر مسافر

لبخند شرم و شوق

زیور ببندید آسمان ها و زمین را
آذین کنید از یاس ها عرش برین را

از پولک براق و زیبای ستاره
برگوش حوران بهشتی گوشواره

با بهترین رخت و لباس میهمانی
امشب بیایید حوریان آسمانی

آری ملائک صف به صف مشغول شادی
غم رفته امشب کاملاً در انفرادی

شهر مدینه نور باران شد سراسر
با چل چراغ ماه و رقص نور اختر

پُر گشته دنیا بی نهایت از فرشته
بر روی بال تک تک آن ها نوشته

بنوشته با خط خودش حی تبارک
پیوند یاس و حضرت یاسین مبارک

عاقد خدا و شاهدش پیغمبر او
داماد حیدر گل عروسش کوثر او

در صورت زهرا چه شرم دلنشینی ست
در چهره مولا چه شوق بی قرینی ست

لبخند شرم و شوق زهرا را نظر کن
این رخت دامادی مولا را نظر کن

این ساقی کوثر امیر المومنین است
که ساق دوشش حضرت روح الامین است

لمس وجود فاطمه معراج حیدر
گرمای دست مرتضی جنات کوثر

او زیر چشمی شوهر خود را نظر کرد
با یک نظر قلب علی زیر و زبر کرد

این عشق اوج عشق معنای حضور است
نور علی نور است امشب غرق نور است

وصل کوثر و ساقی کوثر

امشب شب ساغر زدن با ساقی کوثر شده
 امشب عروس آسمان خاک در حیدر شده

 امشب علی محو رخ صدیقه اطهر شده
 امشب به بیت فاطمه غلمان ثنا گستر شده

 امشب شب آمرزش خلق از سوی داور شده
 زیرا امیر المومنین داماد پیغمبر شده

 جن و بشر و حور و ملک گویند امشب با علی
 دامادیت، دامادیت، بادا مبارک یا علی

 مهر و مه اینجا اختری، گردون هلالی می کند
 یا آسمان با اختران بذل لئالی می کند

 دل در سرای فاطمه سیر خیالی می کند
 طوطی جان در بزم او شیرین مقالی می کند

 روح الامین مداحی مولی الموالی می کند
 حور و ملک را با دمش حالی به حالی می کند

 ریزد چو باران از سما آیات رحمت بر زمین
 در مجلس دامادی مولا امیر المومنین

 جبریل نازل از سما گردیده بر فخر بشر
 آورده پیغام از خدا کی بهترین پیغامبر

 ما از ازل این عقد را بستیم در لوح قدر
 تو در زمین این خطبه را انشاد کن بار دگر

 گیتی ز انجم پر شد با وصل این شمس و قمر
 او مادر است و این بود بر یازده مولا پدر

 این وصل، وصل کوثر و ساقی کوثر می شود
 این عقد، عقد حیدر و زهرای اطهر می شود

 وصل دو دریا حاصلش دولولوی مرجان شود
 کز هر دو تا شام ابد روشن چراغ جان شود

 بر پای آن در راه این جان جهان قربان شود
 او دین ز صلحش زنده و این کشته قرآن شود

 مرجان حسن کز حسن او جان مشعل تابان شود
 لولو حسین است و از او دل شعله سوزان شود

 مرجان که دیده آنچنان لولو که دیده اینچنین
 آدم گدای کوی او عالم فدای روی این

 ای فاطمه بنت اسد ناموس حی ذوالمنن
 امشب عروس خویش را بنگر کنار بوالحسن

 بر روی حیدر خنده کن بر دست زهرا بوسه زن
 بنشین و بنشانش ببر مانند جان خویشتن

 گردیده در بیت الولاماه رخش پرتو فکن
 گوش خدا یعنی علی تا بشنود از او سخن

 تهلیل گو، تقدیس کن تسبیح خوان دل باخته
 در سر به شوق فاطمه شوری دگر انداخته

 امشب خدیجه در جنان لبخند دیگر می زند
 روحش بشوق دیدن داماد خود پر می زند

 در خانه شیر خدا با مصطفی سر می زند
 گه بوسه بر دست علی ساقی کوثر می زند

 گه خنده بر ماه رخ زهرای اطهر می زند
 گاهی تبسم بر گل روی پیمبر می زند

 ارواح پاک انبیا دور سرای فاطمه
 خوانند از بهر علی مدح و ثنای فاطمه

 آدم ستاده بر در بیت امیر المومنین
 خواند ثنای فاطمه با نوح شیخ المرسلین

 خنجر بکف دارد خلیل ان شاهد شور آفرین
 تا از ذبیحش شر برد در مقدم آن نازنین

 استاده موسی روی پا افتاده عیسی بر زمین
 داود مداحی کند با نغمه های دل نشین

 یوسف به حسن دلربا خدمتگذاری می کند
 یعقوب با ذکر علی شب زنده داری می کند

 می خواست تا آید عروس آن شب به بیت شوهرش
 پر شد ز افواج ملک هم ایمنش هم ایسرش

 جبریل از پیشش رود و میکال از پشت سرش
 پا در رکاب ناقه و جا در دل پیغمبرش

 رضوان شده جاروب کش با زلف خود در معبرش
 سبحانه سبحانه خالی است جای مادرش

 حیدر به شوق مقدمش دل بیقراری می کند
 استاده در پشت در و لحظه شماری می کند

 بگرفت دست مرتضی تا پرده از رخسار او
 نقش تبسم شد عیان از لعل گوهر بار او

 یار دو عالم را ببین گردیده زهرا یار او
 غم خوار عالم را نگر شد فاطمه غم خوار او

 افکنده چشمی جانب بیت و در و دیوار او
 یاد آمد از حرق در و از قصه ایثار او

 گردید دور مرتضی آهسته گفتا با علی
 من آمدم تا جان خود سازم فدایت یا علی

 در حجله بنهادند پا آن دخت عم این ابن عم
 آن روح از سر تا بپا این جان از سر تا قدم

 آن وحی را خیر تاکلام این بیت را صاحب حرم
 بنهاد دست هر دو را ختم رسل در دست هم

 گفتا بزهرا کاین علی شوی تو باشد دخترم
 گر او شود از تو رضا راضیست حی ذوالکرم

 پس با علی گفتا علی انسیه الحور است این
 سر خدا، روح نبی ناموس تو زهراست این

 امشب امانت میدهم من بر تو جان خویش را
 بگذاشتم در دست تو روح و روان خویش را

 روح و روان خویش ر ا تاب و توان خویش را
 پاینده میبینم د راو، نام و نشان خویش را

 در دامن او یافتم من دودمان خویش را
 چون جان نگهدای علی، جان جهان خویش را

 هر کس بیازارد و را خسته دل زار مرا
 آنکس که آزارد مرا آزرده دادار مرا

 ای بوده پیش از پیشتر ناموس داور فاطمه
 ای مدحت از سوی خدا تطهیر و کوثر فاطمه

 ای دست بوست مصطفی ای کفو حیدر فاطمه
 ای زینب کبری تو را پاکیزه دختر فاطمه

 ای بر حسین بن علی آزاده مادر فاطمه
 ای یازده فرزند تو بر خلق رهبر فاطمه

 در شام قدر وصل تو روشن دل عالم شده
 مدح تو ذکر علی شیرینی میثم شده

حاج غلامرضا سازگار

رقص نور

با بهترین رخت و لباس میهمانی
امشب بیایید حوریان آسمانی

آری ملائک صف به صف مشغول شادی
غم رفته امشب کاملاً در انفرادی

شهر مدینه نور باران شد سراسر
با چل چراغ ماه و رقص نور اختر

پُر گشته دنیا بی نهایت از فرشته
بر روی بال تک تک آن ها نوشته

بنوشته با خط خودش حیّ تبارک
پیوند یاس و حضرت یاسین مبارک

عاقد خدا و شاهدش پیغمبر او
داماد حیدر گل عروسش کوثر او

در صورت زهرا چه شرم دلنشینی ست
در چهره مولا چه شوق بی قرینی ست

لبخند شرم و شوق زهرا را نظر کن
این رخت دامادی مولا را نظر کن

قند ستاره به تور ابر

دست خدا چو دست به سوی خدا گرفت
در اصلْ مصطفی ز علی اذن را گرفت

دیدند خواستگار علی بود ظاهراً
یک روح بود عشق ولی در دو تا بدن

زهرا اگر نشست علی هم به پیش رفت
الحق علی به خواستگاری خویش رفت

زهرا همان علی ست ولی در پس حجاب
غیر از بلی چه چیز به حیدر دهد جواب؟

تو حیدری و هر چه که فریاد زد سروش
پیدا نشد برای تو در عرشْ ساق دوش

بی ساق دوش آمده بر دوش ذوالفقار
دست خدا نموده به پا کفش وصله دار

دنیا شنید گر چه ز لب های مصطفا
در اصل خطبه خواند برای شما خدا

چون در شب زفاف شما فرش می شود
با این دلیل عرش خدا عرش می شود

سابیده اند قند ستاره به تور ابر
در عقد هم شدند دو تا رشته کوه صبر

زَوّجتُ عشق، جزوسپاه علی در آ
اَنکَحتُ فاطمه به نکاح علی در آ

از تو بهشت تا که جوابت بلی شود
با تو علی میان خلایق علی شود

در بند تو زده پدر خاک را خدا
عقد تو کرده جمله لولاک را خدا

کردند اشک های علی را محاسبه
مهریه تو آب شد عند المطالبه

آتش گرفت علقمه و نیل گُر گرفت
هذا موکّلی پر جبریل گُر گرفت

دم رفت توی سینه ولی بازدم رسید
دست علی و فاطمه کم کم به هم رسید

مهدی رحیمی

عقد دو دُرّ ناب

در آسمان مدینه ستاره باران بود
ستاره بود و همه کوچه ها چراغان بود

خدا دو نور خودش را رسانده بود بهم
عجیب نیست اگر شهر نورافشان بود

ملائکه همگی آمدند روی زمین
از ازدحام ملک شهر راه بندان بود

فرشته ها هم از آن سفره شام می خوردند
ولیمه علی و فاطمه فراوان بود

شبی که صاحب مجلس خود پیمبر بود
چه مجلسی! که در آن جبرئیل مهمان بود

چه افتخار بزرگی نصیب ایران شد
عنان مرکب زهرا به دست سلمان بود

در آسمان و زمین شور و جشن و همهمه است
شب عروسی و عقد علی و فاطمه است

شب عروسی و عقد دو دُرّ ناب خداست
همه مخارج این جشن با حساب خداست

اگر که هردو جهان خواستگار زهرا بود
علی میان همه اول انتخاب خداست

برای دادن پاسخ اگر تامل کرد
رسول منتظر دیدن جواب خداست

سزات مهریه فاطمه، علی باشد
برای اینکه علی مظهر کتاب خداست

ظهور فاطمه را هیچ کس نخواهد دید
چراکه پیش علی هست ودرحجاب خداست

کسی که باعث رنج علی و فاطمه شد
همیشه مستحق آتش عذاب خداست

به پیشگاه خدا مصطفی ستایش کرد
به فاطمه چقدر از علی سفارش کرد

از این به بعد تو همخانه علی هستی
علیست شمع و تو پروانه علی هستی

نبی سپرد به دست وصی نگینش را
از این به بعد تو دردانه علی هستی

اگر که ساقی کوثر علی شده، کوثر
تویی و صاحب میخانه علی هستی

بخاطر تو علی روزیش دوچندان شد
تو رزق و روزی روزانه علی هستی

اگر که شان تو برتر نباشد از حیدر
بدون شک که تو هم شانه علی هستی

فرشته آمد و قرآن به دورشان چرخاند
خدای عزوجل نیز عقدشان را خواند

خدیجه نیست کنارش که مادرش باشد
شب عروسی او پیش دخترش باشد

خدیجه نیست که یاری کند پیمبر را
خدیجه نیست که همراه همسرش باشد

چه روسری و لباس عروسیش ساده است
خدیجه نیست به فکر گل سرش باشد

کنار چادر او می کشد به روی زمین
خدیجه نیست نگهدار معجرش باشد

چقدر جای خدیجه مقابلش خالیست
کنار سفره عقدش برابرش باشد

خدیجه نیست برایش حنا درست کند
برای شام عروسی غذا درست کند

آرش براری

عروس کوثرِ عشق

تبریک که روزِ شادمانیست امروز
پیوندِ دو نورِ آسمانیست امروز

از آینه و آب و گل و قرآن مست
در عرش بساطِ گل فشانیست امروز

داماد علی است و عروس کوثرِ عشق
جبریل نوای خطبه خوانیست امروز

الحمد از این نعمتِ عظمی که همی
خوشحال رسولِ مهربانیست امروز!

تبریک که روز شادمانی آمد
پیوند دو نور آسمانی آمد

داماد علی و فاطمه گشته عروس
داود نبی به خطبه خوانی آمد

از آینه و گل و گلاب و قرآن
جبریل برای گلفشانی آمد

با امرِ خدا بساط شادی جور است
دلشاد رسول مهربانی آمد!

هستی محرابی

طلوع بهار

یک مرد و زن مکمل هم در کنار هم
آیینه وار هر دو یشان بی قرار هم

معنای اصلی لغت خانواده اند
مست نگاه یک دلی و می گسار هم

این زندگی بنا شده بر پایه های عشق
بی اعتنا به ثروت و دار و ندار هم

یک خانهٔ محقر و یک قطعهٔ حصیر
سرمایه های اصلی شان اعتبار هم

کانون گرم پروش غنچه های یاس
پیوندشان وقوع و طلوع بهار هم

در آسمان عاطفه این ماه و آفتاب
چرخیده اند تا به ابد در مدار هم

عاقد خدا و مهریه آب و سکوت محض
آری شدند هم نفس روزگار هم

وحید قاسمی

وصال دو دل داده

شب عروسی تان آسمان مصفا شد
 زمین پر از برکات خدای اعلی شد

 شب فرار غم و ماندن خوشی ها شد
 میان عرش خدا بزم شور برپا شد

 دلم ز پرده برون شد،کجایی ای مطرب؟
 هواهوای جنون شد،کجایی ای مطرب؟

 نفس به جان غزل ها دمیده شد امشب
 جنون به مرز تماشا کشیده شد امشب

 همین که صحنه این عقد دیده شد امشب
 ندا رسید که: عشق آفریده شد امشب

 معاشران گره از زلف یار باز کنید
 به سمت فاطمه و شوهرش نماز کنید

 زمان بخشش هر اشتباه آمده است
 شب سیاه به پایان راه آمده است

 به شام تار هوای پگاه آمده است
 شب عروسی خورشید و ماه آمده است

 دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
 که غنچه گل شده با نغمه مبارکباد

 شب وصال دو دلداده ودو دلبند است
 به این دلیل دل کل خلق خرسند است

 لب رسول از این عشق غرق لبخند است
 که عاقد علی و فاطمه خداوند است

 سرود مجلس امشب فلک به رقص آرد
 از آسمان گل یاس و سپیده می بارد

 دونیمه شد شب معراج سیب پیغمبر
 که نیم آن شده زهرا و نیم با حیدر

 ولی رساند خدا این دو را به همدیگر
 زبان شاعر از این وصف لال شد دیگر

 به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات؟
 بلند گفت؛ به زهرا و مرتضی صلوات

 مجتبی خرسندی

شب وصال

عروس فاطمه داماد فاتح خیبر
شد است عاقد این عقدحضرت داور

رسید ساقی کوثر به سوره  کوثر
اگر تو اهل دلی یک صدا بگو حیدر

سحر رسیده به شکرانه اش نماز کنید
(و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید)

ز عرش حضرت جبریل می زند فریاد
موالیان علی گشته از جهیم آزاد

به نام حیدر کرار خانه ام آباد
خدا به یمن علی مژده بر بهشتم داد

شب وصال دو عاشق دو دلبر همراز
تمام خلقت عالم از این دو شد آغاز

دلم خوشست غلام غلامتان هستم
کبوتر حرم روی بامتان هستم

ز لطف دوست جواب سلامتان هستم
همیشه تشنه یک جرعه جامتان هستم

خدا محبت هر کس که در میان انداخت
(مرا به بندگی خواجه جهان انداخت)

مرتضی محمودپور

شوق افلاک

می رسد قصه به آنجا که علی دل تنگ است
می فروشد زِرهی را که رفیق جنگ است

چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد
«إن یکاد» از نفس فاطمه بر تن دارد

خبر از شوق به افلاک سراسیمه رسید
تا که این نیمه توحید به آن نیمه رسید

علی و فاطمه در سایه  هم.فکر کنید
شانه در شانه دو تا کعبه  یکدست سفید

عشق تا قبلِ همین واقعه مصداق نداشت
ساز و آواز خدا گوشه عشّاق نداشت

کوچه آذین شده در همهمه آرام آرام
تا قدم رنجه کند فاطمه آرام آرام

فاطمه فاطمه با رایحه گُل آمد
ناگهان شعر حماسی به تغزل آمد

آسمان با نفسش رنگ دگر پیدا کرد
دست او پیرهن نو به تن دنیا کرد

ابر مهریه او بود که باران آمد
نفَس فاطمه فرمود که باران آمد

ناگهان پنجره ای رو به تماشا وا شد
هر کجا قافیه «یا فاطمةالزهرا» شد

مثنوی نام تو را برده، تلاطم دارد
چادرت را بتکان، قصد تیمّم دارد

می رود قصه  ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام

سید حمید رضا برقعی

پیوند دو گل خلقت

فرشتگان خدایی به عرش رحمانی
همه به حال شعف در پی چراغانی

به کف زنی شده مشغول بهر پیوندی
و می کنند به سوی زمین گل افشانی

در آسمان مدینه زنند بال و پری
به دور خانه طاها، حبیب ربانی

به روز اول ماهی که هست ذی الحجه
مدینه گشت مهیا برای مهمانی

مدینه غرق سرور است بهر پیوندی
میان دو گل خلقت کمال انسانی

یکی بود گل دردانه رسول خدا
یکی بود علی، آن شهریار ایمانی

بخواند خطبه پیمبر برای این پیوند
و دست به دست بداده، دو یار جانانی

بسی رضایت پروردگار حاصل شد
ز ازدواج پر از سادگی و آسانی

ز وصلتی که شود در تمامی اعصار
نمونه ای ز بهین شیوه مسلمانی

الا تو حضرت صاحب، عطا نما صله ای
به شاعری که کند اینچنین ثناخوانی

اسماعیل تقوایی

پیوند کوثر و ساقی

جهان برای شکوفا شدن مهیا بود
و این قشنگ ترین اتفاق دنیا بود

که دست فاطمه در درست های مولا بود
به اعتقاد من اصلا غدیر اینجا بود

پدر به فاطمه رو کرد، اینچنین فرمود
دلیل خلقت لاهوت ازدواج تو بود

قرار شد که شما بی قرار هم باشید
جهان دچار شما شد دچار هم باشید

تمام عمر دمادم کنار هم باشید
و در مصاف خطر ذوالفقار هم باشید

دعای من همه این بوده تا به هم برسید
که خلق گشته زمین تا شما به هم برسید

نفس نفس همه جا عاشقانه همدم هم
خدا نکرده اگر زخم بود مرهم هم

صفا و مروه و رکن و مقام و زمزم هم
چرا که قبله من هم علیست فاطمه هم

و رو به اهل مدینه چنین سفارش کرد
نوشته ام که سفارش نه بلکه خواهش کرد

همیشه نام علی را امام بگذارید
به خانواده من احترام بگذارید

برای فاطمه سنگ تمام بگذارید
و روی زخم دلش التیام بگذارید

جهان بدون علی رنگ و بو نخواهد داشت
بدون فاطمه هم آبرو نخواهد داشت

شنیده می شود از آسمان صدایی که
کشیده شعر مرا باز هم به جایی که

نبود هیچ کسی جز خدا، خدایی که
نوشت نام تو را، نام اشنایی که

پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد
و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد

نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد
نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد

نوشت فاطمه تکلیف نور روشن شد
دلیل خلق زمین و زمان معین شد

نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است
غزل قصیده نابی که در ازل گفته است

نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد
ز درک خاک مقام فراتری دارد

خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد
درون خانه بهشت معطری دارد

پدر همیشه کنارت حضور گرمی داشت
برای وصف تو از عرش واژه بر می داشت

چرا که روی زمین واژه وزینی نیست
و شأن وصف تو اوصاف این چنینی نیست

و جای صحبت این شاعر زمینی نیست
و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست

خدا فراتر از این واژه ها کشیده تو را
گمان کنم که تو را، اصلا آفریده تو را

که گرد چادر تو آسمان طواف کند
و زیر سایه آن کعبه اعتکاف کند

ملک ببیند و آنگاه اعتراف کند
که این شکوه جهان را پر از عفاف کند

کتاب زندگی ات را مرور باید کرد
مرور کوثر و تطهیر و نور باید کرد

در آن زمان که دل از روزگار دلخور بود
و وصف مردمش الهاکم التکاثر بود

درون خانه تو نان فقر آجر بود
شبیه شعب ابی طالب از خدا پر بود

بهشت عالم بالا برایت آماده است
حصیر خانه مولا به پایت افتاده است

به حکم عشق بنا شد در آسمان علی
علی از آن تو باشد تو هم از آن علی

چه عاشقانه همه عمر مهربان علی!
 به نان خشک علی ساختی، به نان علی

از آسمان نگاهت ستاره می خواهم
اگر اجازه دهی با اشاره می خواهم

به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم
کنار شعر دو رکعت نشسته بنویسم

شکسته آمده ام تا شکسته بنویسم
و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم

به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
و مادری کن و اینبار هم اجازه بده

به افتخار بگوییم از تبار توایم
هنوز هم که هنوز است بی قرار توایم

اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم
کنار حضرت معصومه در کنار توایم

فضای سینه پر از عشق بی کرانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

سید حمید برقعی

ماجرای عروسی حضرت زهرا(س)

در زمان نَبی آن سید لولاک لقب
بزم عیش و طربی گشت به پا، بین عرب

 خواری گل طلبد خار، عجب! ثُمَّ عجب!
که زنان قُرَشی، زمره عاری ز ادب

 از حِیل، نزد نبی بوسه زدندی بر خاک
عرض کردند که: یا سیدَنا! نحنُ فداک!

 ما درین شهر گداییم و، تو شاهی بر ما
بی پناهیم و، تو از لطف پناهی بر ما

 با تو خویشیم و، تو هم خویش گواهی بر ما
از محبّت بکن ای شاه! نگاهی بر ما

 ما همه خویش توایم ای شهِ جبریل خدم!
کن روا حاجت ما را، ز ره لطف و کرم

 مَطْلب اینست که: هنگام نشاط و طرب ست
رسم اندر عجم و، قاعده اندر عرب ست

 نزد تو آمدن ما، نه بدون سبب است
قصد ما، دعوت زهرا و، دل اندر طلب ست

 که: دهی اذن بر آن عصمت حی قیوم
تا دهد کلبه ما زیب و فر از یمن قدوم

 ز این سخن، ز ابر بصر فاطمه شد اشک فشان
با پدر گفت که: ای شاه زمین! ماه زمان!

 چون به پیش تو عیان ست، چه حاجت به بیان؟
جان بابا! به خدا مطلبِ این خیل زنان

 نبوَد عزَّت من، خواری من می طلبند
نبوَد شادی من، زاری من می طلبند

 بود تا مادر من، این همه بودند کنیز
چون که او رفت ز دنیا، همه گشتند عزیز!

 شد مرا ساغر دل از می حسرت، لبریز
بنموده ست یتیمم، فلک از راه ستیز

 بهر من نیست به جا، زینت خلخال و لباس
ز آن برم خجلت از این طایفه حق نشناس

 خود بیاراسته، زن های عرب پا تا سر
به زر و زیور و اطلس، به دُر و لعل و گهر

 همه با عیش و نشاط و همه با شوکت و فر
همه را جامه استَبرق و دیبا در بر

 چادری هست مرا کهنه و، قلبی محزون
معجری هست مرا پاره و، چشمی پر خون

 چون ببینند مرا یکسره زن های قبیل
شاد گردند همان فرقه مردودِ مُحیل

 لیک چون حکم تو باشد، بنمایم تعجیل
ز آن که امر او نه امری ست که یابد تبدیل

 بنت و آب- هر دو- از این واقعه گشتند ملول
کز سما، روحُ الامین نزد امین کرد نزول

 با نبی گفت که: حق بر تو رسانیده سلام
پس بفرموده که: ای ختم رسل! خیرِ انام!

 گوی با فاطمه از جانب ما، این پیغام
کآی تو را حور، کمین خادمه، غلمان چو غلام

 از وجود تو به پا ارض و سما، لوح و قلم
هم قرین از شرف و جاه، حدوثت به قِدم

 مکن اندیشه: که این لحظه ز فردوس برین
می رسد از پی خدمت به برت حورُ العین

 طی نگرید زمانی، که بیامد به زمین
جمعِ حوران و، دمادم ز سر صدق و یقین

 همه را، وِرد زبان این سخنِ با برکات
که به زهرا گلِ گلزار محمّد صلوات

 آن یکی، شانه کشیدی ز وفا بر مویش
آن یکی، بافت ز جان سلسله گیسویش

 آن یکی همچو گل، آراست رخ نیکویش
آن یکی قبله خود ساخت خمِ ابرویش

 آن یکی بر قد و بالاش، همی کرد نگاه
گفت: لا حول و لا قوّة الّا باللّه

 طبَقِ نور، یکی کرد نثار سر او
دیگری، جامه نمودی ز وفا در بر او

 چادر افکند به سر، رَست ز غم خاطر او
شد روان سوی عروسی و، رخ انور او

 همچو خورشید، درخشید به چرخ اجلال
در یمین: حضرت جبریل و، یسارش: میکال

 همچنان عبد ذلیل از پی او، فوج مَلک
نورْ باران شده عالم ز سما تا به سمک

 زُهره می گفت که: یا زهرا! اللّه معک
عود می ریخت به مجمر پی تسلیم، فلک

 ملکی، گَرد هِش از مژه تر می رُفت
دیگری تهنیتش همچو دُر از لب می سُفت

 همچو مه در افقِ عزّ و شرف بود روان
تا در آن بزم، که نور رخ او گشت عیان

 رفت از آن خیل زنان، هوش ز سر، تاب ز جان
از عروس آمده بیزار و، به زهرا نگران!

 همه شرمنده و خجلتْ زده با سینه چاک
در برش، اشک فشان بوسه زدندی بر خاک [1]

محمّد حسین صغیر اصفهانی (صغیر)

پی نوشت:

[1] گنجینه نور مدائح و مراثى خمسه طیبه، ص 465.
 

hawzah.net

 

علی اکبر

مجله سیراف از سال 96 فعالیت خود را آغاز کرده است،تمام تلاشم انتشار محتوای سالم و منحصر بفرد مورد نیاز کاربران با رعایت قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. 09900995320

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا