دانلود رمان دو موتور سوار pdf از سارا معینی (معرفی)

توجه : برخی مطالب این سایت از سایت های دیگر جمع آوری شده است. در صورت مشاهده مطالب مغایر قوانین جمهوری اسلامی ایران یا عدم رضایت مدیر سایت مطالب کپی شده توسط شماره موجود در بخش تماس با ما به ما اطلاع داده تا مطلب و سایت شما کاملا از لیست و سایت حذف شود.

دانلود رمان دو موتور سوار pdf از سارا معینی

با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر

    ژانر رمان:عاشقانه

خلاصه رمان دو موتور سوار

درباره ی زندگی یه دختر ۲۲ ساله اس که عاشق موتور و نقاشی کشیدنه….

به خاطر مشکلات و سختی هایی که تو خانواده اش داشته نتونسته اون جور که باید و شاید

با سنش پیش بره و بیشتر از این که شبیه یه دختر خانوم ۲۲ ساله باشه شبیه یه بچه ی ۵ ساله اس.

در واقع یه جورایی خودشو پشت نقاب یه بچه قایم کرده تا در امان بمونه و شکست نخوره..

رمان های پیشنهادی:

دانلود رمان عموزاده

دانلود رمان سرخوشی

قسمتی از رمان

لباس هایی که پوشیده بودم شامل یک شلوار جین مشکی،شال سورمه ای و مانتوی همرنگش می شدند.

نفس عمیقی کشیدم و در آینه به خودم نگاه کردم.بی اراده و مردد دستم را به سمت جلوی شالم بردم و

مقداری از موهایم را در پیشانی ریختم.کیفم را برداشتم و قبل از این که حرکت از نظر خودم وحشتناک

دیگری انجام بدهم پایین رفتم.صدای سوت آبتین باعث شد از جا بپرم و دو پله ی آخر را بی ثبات پایین بیایم…………

– ببین خواهرم چیکار کرده!کجا به سلامتی؟…میری دلبری؟!به خاطر سوت و حرفش به او چشم غره ای رفتم و گفتم:

– دارم با آرمیتا می رم بیرون.کمی فکر کرد و گفت:- همون که تازگیا باهاش آشنا شدی؟-

آره.نگاهی به چشمان خاموشش کردم…آبتین تمام مدت متظاهرانه می خندید و شوخی می کرد و اما می فهمیدم

یک چیزی این وسط درست نیست.او خوشحال نبود.سرخوشی و بی خیالی همیشگیش را نداشت.انگار

که چیزی از درون او را می خورد…آهی کشیدم و دوباره به سمت در قدم برداشتم.این بار صدایی آرام و مشتاق متوقفم کرد:

– صنم؟برگشتم و به مرد خیره شدم.سوییچ کوپه جنسیسش را برداشت و به سمتم گرفت.

از کی تا حالا این همه به من اعتماد و مهم تر از همه ارادت پیدا کرده بود؟!نمی دانم چرا اما نتوانستم

پوزخند بزنم و مسخره اش کنم.تنها کاری که کردم این بود که زیر لب بگویم:- آرمیتا میاد دنبالم.

کفش های آل استار سورمه ای ام را پایم کردم و از خانه بیرون رفتم.آرمیتا در ۲۰۶ مشکی اش منتظر من بود.

سوار شدم و گفتم:- سلام!به سمتم برگشت و در حالی که سلام می کرد سر تاپایم را آنالیز کرد.

زیر لب غر غر کرد:- حداقل یه رژ لب می زدی دلم نسوزه!-آرمیتا به خدا همین مانتوئه هم اعصابمو خورد کرده!

 

دکمه بازگشت به بالا