عکس های طوفان در آمریکا

میچ دوبرونر عکاس خلاقی است که در سرتاسر آمریکا به دنبال طوفان های مهیب راه افتاده و از آن ها عکس گرفته است.

طوفان در کانزاس

برای اولین بار چیزی شبیه یک سفینه فضایی دیدم – نوع ابر طوفانی که به شکل سفینه ی فضایی در می آید، آن زمان من و راجر هیل در دشت های شمالی آمریکا بودیم. ما 9 ساعت به دنبال این طوفان راه افتادیم که با تمام نیرو از داکوتای جنوبی به سمت ولنتاین و نبراسکا حرکت می کرد.

خشکم زده بود، نمی تونستم باور کنم که چی می بینم این برای خیلی سورئال بود.

رعد و برق – پکهام، اوکلاهما

پس از این ماجرا من فقط به دنبال طوفان راه میفتم تا از آن ها عکس بگیرم. برای هر کسی زیبایی و جذابیت در چیزی خلاصه می شود.

عکاسی کلاسیک از مناظر طبیعی با دقت و صرف وقت انجام می شود، یک عکاس مثل آنسل آدامز دوربین با فرمت های بالای خودش را بر می داره و ممکن است چند روز طول بکشه تا نمای مورد نظرش را پیدا کنه، او می تونه وقت بگذاره چون سنگ ها و کوه ها حرکت نمی کنند.

حفره ی بزرگ – داکوتای جنوبی

اما عکاسی از طوفان فرق داره، تنظیمات باید خیلی سریعتر باشه، من نمی دانم چه اتفاقی می افته وقتی که من از ون خارج می شوم این بیشتر شبیه به عکاسی یک رویداد ورزشی است، جایی که باید سریع عمل کنید یا لحظه ی مورد نظر از دست می رود.

عکسبرداری دیجیتال اجازه می دهد تا او به سرعت حرکت کرده و عکس بگیره. او نباید تمرکز خود را در برابر باد و باران از دست بده و مداوم لنز دوربین را از قطرات باران تمیز کنه!

ماموتوس – بولتون، کانزاس

میچ دوبرونر میگه: تنها چیزی که من همیشه منتظرم که بشنوم اینه که راجر بگه ما باید از اینجا بریم. اما گاهی اوقات او فقط اونجا میمونه تا من عکس های بهتری بگیرم.

طوفان ها برای من مثل یه خلقت هستند، آنها وجود ندارند، مگر اینکه تمام عناصر درست در کنار هم باشند؛ رطوبت مناسب و باد مناسب اگر همه چیز درست باشد، آنها شکل می گیرند. جالب اینجاست که هیچ دو طوفانی یکسان نیستند.

گردباد سفید – داکوتای جنوبی

میچ برای چند هفته هر تابستان، از خانه اش در لس آنجلس به دشت های شمالی نقل مکان می کند و با راجر هیل همراه می شود تا بتواند از طوفان ها عکس بگیرد.

پرده بارانی – سنت فرانسیس، کانزاس

گذشته از ماجراجویی چیزی که بیشتر برای دوبرونر لذت بخش است به اشتراک گذاری این عکس ها با مردم در سراسر جهان است.

چند سال پیش، او پسر نوجوان خود را برای تماشای طوفان همراه خود به نبراسکا برد، پس از پشت سر گذاشتن یک تورنادوی دوقلو او به پدرش گفت: فکر کردم شوخی میکنی حالا میشه من را از اینجا ببری؟