توجه : برخی مطالب این سایت از سایت های دیگر جمع آوری شده است. در صورت مشاهده مطالب مغایر قوانین جمهوری اسلامی ایران یا عدم رضایت مدیر سایت مطالب کپی شده توسط شماره موجود در بخش تماس با ما به ما اطلاع داده تا مطلب و سایت شما کاملا از لیست و سایت حذف شود.
مجموعه متنوع متن ادبی روز معلم
متن روز معلم به مناسبت روز دوازدهم اردیبهشت مصادف با شهادت شهید مطهری و برای تجلیل از مقام معلم نوشته میشود و ادای احترام به مقام معلم است. مجموعه متنوع متن روز معلم شامل متن ادبی روز معلم، متن کوتاه روز معلم، متن تبریک روز معلم و جملات زیبا برای معلم را در سیرافی ها بخوانید.
روز دوازدهم اردیبهشت در تقویم ما روز معلم است و در این روز از معلمان قدردانی میشود. کسانی که ذوق و قریحه شاعری دارند به مناسبت این روز شعر روز معلم (اشعاری درباره مقام معلم) میسرایند. آنان هم که دست به قلم دارند، متن تبریک روز معلم، جملات زیبا برای معلم و… مینویسند. در مطلب حاضر متنهای زیبای روز معلم در چهار دسته اصلی ادبی، کوتاه، تبریکی و جملات زیبا گردآوری شده است که شما را به مطالعه این متون دعوت مینماییم.
متن ادبی روز معلم
باغچه کوچکت همیشه بهاری!
کلماتی که بر تخته سیاه مینویسی، ابرهای بهاری اند که باران را به تشنگی گلبرگها مهمان میکنند. همه اتفاقهای تو به گل سرخ میرسند. پنجرههای کلاست را با پروانهها فرش کرده ای و دیوارهای کلاست را با بوسه شاپرکها، کاغذدیواری. نیمکتهای کلاس، مثل کلام تو هیچ گاه بوی کهنگی نمیگیرند. کلاست باغچه ای از گلهای همیشه بهار است که عطر زندگی را از جانت میآکنند.
نفسهایت رسولان روشنی اند. کلمات تو ساده ترین شکل ترجمه خورشید است؛ وقتی بر روی مستطیل جامانده بر دل دیوار مینویسی و نور را نقاشی میکنی. گرد گچهای سفید که بر شانههایت مینشیند، انگار با لبخندی مهربان، دماوند در مقابلمان ایستاده است؛ با همان سربلندی همیشگی.
اگر کسی چروکهای پیشانی ات را دنبال کند، به رنج باغبانی میرسد که سالهاست گلهایش را از بیم خزان، به بهارهای در راه سپرده است، باغبانی که هر صبح، با لبخندی بی پایان، بهار را به باغش دعوت میکند.
همه جادههایی که تو نشان میدهی، به «خرد و روشنی» میرسند. صدای گامهایت، زمزمه محبتی است که پیام آور دنیایی از مهربانی است.
صدایت، قاصدکهایی اند که خبر از آینده ای روشن، از روزهای نیامده برایمان میآورند. همیشه خستگیهایت را پشت لبخندهای ما گم میکنی؛ لبخندهایی که بوی افتخار و غرور و سربلندی میدهند، لبخندهایی که بوی امید میدهند، لبخندهایی که بوی بالندگی میدهند. ما ماهیان قرمز کوچکی هستیم که غیر از آب ندیدیم و از هم میپرسیم آب را و تو رودی هستی که به اقیانوسهای دور، پیوندمان میدهی و آب را برایمان بخش میکنی. تو ابری؛ جان تشنه کویری ما را از باران دانش سیراب میکنی. تو چشمه ای هستی که زلالی را در زیر سایه درخت دانایی، به ما تعارف میکنی. تو به ما یاد میدهی تا مثل همه پرندهها پرواز کنیم و یادمان میدهی که خویش را به خداوند برسانیم؛ مثل تمام آههایی که از دلهای سوخته میآید. وقتی که مثل همیشه آرام آرام شروع میکنی به صحبت کردن، انگار قناریهای مست، دارند بهار را آواز میکنند! دستهای گرمت را میفشاریم که گرمترین دست دوستیهاست. آب حیات، همین کلماتی اند که تو به ما میآموزی، بی آنکه چشم طمعی داشته باشی؛ تنها لبخند ما کافیست. کلماتی که تو میآموزی، هیچ گاه فراموش نخواهیم کرد. ما درس چگونه زندگی کردن را از تو آموخته ایم و تمام دار و ندارمان، کوله باریست از آموختههای تو که سالها پیش از مسافر شدن، در دستهایمان نهادی تا سربلند به مقصد برسیم. همیشه دلگرممان کردی تا جادههای پرپیچ و خم زندگی را با امیدواری طی کنیم. حالا که باغچه زیبایت به بار نشسته، بخند؛ بخند مثل همیشه، تا ما همه خستگی راه را فراموش کنیم. بخند، زیبا بخند! بهار جاودانه گلهایی که تو پرورش دادی مبارک باغبان؛ خسته نباشی!
اگر کسی چروکهای پیشانی ات را دنبال کند، به رنج باغبانی میرسد که سالهاست گلهایش را از بیم خزان، به بهارهای در راه سپرده است، باغبانی که هر صبح، با لبخندی بی پایان، بهار را به باغش دعوت میکند.
همه جادههایی که تو نشان میدهی، به «خرد و روشنی» میرسند. صدای گامهایت، زمزمه محبتی است که پیام آور دنیایی از مهربانی است.
صدایت، قاصدکهایی اند که خبر از آینده ای روشن، از روزهای نیامده برایمان میآورند. همیشه خستگیهایت را پشت لبخندهای ما گم میکنی؛ لبخندهایی که بوی افتخار و غرور و سربلندی میدهند، لبخندهایی که بوی امید میدهند، لبخندهایی که بوی بالندگی میدهند. ما ماهیان قرمز کوچکی هستیم که غیر از آب ندیدیم و از هم میپرسیم آب را و تو رودی هستی که به اقیانوسهای دور، پیوندمان میدهی و آب را برایمان بخش میکنی. تو ابری؛ جان تشنه کویری ما را از باران دانش سیراب میکنی. تو چشمه ای هستی که زلالی را در زیر سایه درخت دانایی، به ما تعارف میکنی. تو به ما یاد میدهی تا مثل همه پرندهها پرواز کنیم و یادمان میدهی که خویش را به خداوند برسانیم؛ مثل تمام آههایی که از دلهای سوخته میآید. وقتی که مثل همیشه آرام آرام شروع میکنی به صحبت کردن، انگار قناریهای مست، دارند بهار را آواز میکنند! دستهای گرمت را میفشاریم که گرمترین دست دوستیهاست. آب حیات، همین کلماتی اند که تو به ما میآموزی، بی آنکه چشم طمعی داشته باشی؛ تنها لبخند ما کافیست. کلماتی که تو میآموزی، هیچ گاه فراموش نخواهیم کرد. ما درس چگونه زندگی کردن را از تو آموخته ایم و تمام دار و ندارمان، کوله باریست از آموختههای تو که سالها پیش از مسافر شدن، در دستهایمان نهادی تا سربلند به مقصد برسیم. همیشه دلگرممان کردی تا جادههای پرپیچ و خم زندگی را با امیدواری طی کنیم. حالا که باغچه زیبایت به بار نشسته، بخند؛ بخند مثل همیشه، تا ما همه خستگی راه را فراموش کنیم. بخند، زیبا بخند! بهار جاودانه گلهایی که تو پرورش دادی مبارک باغبان؛ خسته نباشی!
عباس محمدی
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
نفس پیامبرانه
اردیبهشت، با نفسهای پیامبرانه ات جوانه میزند و تو میآیی تا خورشید آگاهی را در قلبهای حاصلخیز فرزندان سرزمینت بکاری. دستان سپیدت بر پیکر تخته سیاه، نور میپاشد و الفبای روشنی، در اذهان تاریکمان حک میشود. وارد که میشوی، چشمهای شوقمان چون پنجرههایی آفتابی، به سویت گشوده میشوند. میآیی و عطر حضورت فضای کلاس را پر میکند. ای رازدار دلهای کوچک و معصوم و سنگ صبور غمهای پروانهها! تو آمده ای تا روح حقیقت را پاسداری کنی و از چهره جاهل زمین، گرد و غبار این همه ندانستن را بزدایی. آمدهای تا نهالهای سبز را باد هرزه گرد پاییز، به داس زردش نچیند. لب که به سخن میگشایی، صدها پرنده سپید بال در آسمان معرفت به پرواز میآیند و من لبریز این همه آبی، پریدن را تجربه میکنم. نگاهم که میکنی، تار و پود جانم لبخند میزند. دستهایت، ریشههای کنجکاوی ام را محکم میکند و صدای فرشته سانت، سایه غولهای نادانی را از کوچههای جانم میتاراند. ای آسمانی زمینی رخسار! اینگونه که عاشقانه به رویشمان کمر بسته ای، دیر نیست که از هر گوشه این خاک، صنوبرانی سربلند، با انگشتان سبزشان، گیسوان خورشید دانش و فن آوری را شانه بزنند و ستارههای فروزان پژوهش، از چشمان آگاه همین نوباوه گان بزرگ اندیشه، روشنی بخش رصد خانههای تاریک جهان گردد.
تو را چه نامم ای عصاره مهربانی و ایثار و عشق؟ از شیره جانت مینوشانی و رگهای کبودمان را از خون کاوش و تفکر میانباری، تا نفسهای زندگیمان، با نبض آینهها هماهنگ شود. دوستت داریم. میستاییمت و خاطر خستگی ناپذیرت را به واحههای خرم ایمان و عشق میسپاریم.
تو را چه نامم ای عصاره مهربانی و ایثار و عشق؟ از شیره جانت مینوشانی و رگهای کبودمان را از خون کاوش و تفکر میانباری، تا نفسهای زندگیمان، با نبض آینهها هماهنگ شود. دوستت داریم. میستاییمت و خاطر خستگی ناپذیرت را به واحههای خرم ایمان و عشق میسپاریم.
معصومه داودآبادی
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
عشق با تو آغاز شد
کلاس خاطرهها با یاد تو جان گرفت. تو در سپیدی برگهای دفتر دلمان جریان داری. تو بودی و کوله باری از مهر؛ ما بودیم و تشنگی در وادی محبّت تو ما بودیم و خانههای دلمان در آستانه چلچراغی از مهربانیات. بر لبت باران نور بود و دل ما کویر تاریکی؛ قطره قطره بر سطح ترک خورده زمین دلمان باریدی و علم در ما جوانه زد. نگاهت، مکتب عشق بود و ما مکتب نشین چشمهایت بودیم. ما دست در دست تو نهادیم تا راه پرپیچ و خم زندگی را با تو گام برداریم. دل به دل ما سپردی و گرمای وجودت را در سرمای تمام فرازها و نشیبها همراهمان کردی تا در یخ بندان جهالت، در جا نزنیم. چراغ دانشی که در دست ماست، روشنایی از تو دارد، معلّم!
یاسر بدیعی
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
آفتاب بیدریغ معلم
اگر دستم را به دستان تو نسپارم، در جاده سنگلاخ جهل، به کدام دستاویز متوسل شوم؟ با تو، هوای سرزمین دانش هرگز ابری نیست. آفتاب بی دریغ، معلم! عشق، معلم است و معلم، عشق. خوشا آن که عاشق شود! بهترین معلم، همان است که در کلاس نگاهش میان ذهن و دل دانش آموز، طواف میکند. پایت را همیشه جای پای معلم بگذار؛ او راه را اشتباه نمیرود. کسی که برای معلم خود بهترین شاگرد باشد، روزی برای شاگرد خود بهترین معلم خواهد بود. معلم بی مهر، جهاد خود را تباه میکند. آموزگار خوب، حتی نگاهش را بین شاگردان خود به مساوات تقسیم میکند. همه جا میتواند کلاس درس باشد و همه آدمیان برای یکدیگر، معلم. آموزگاری که سینه اش لبریز از دانش و حقیقت است، پیراهنش بوسیدنی است. آموزگار حقیقی، غمهایش را پشت در جا میگذارد و با لبخند وارد کلاس درس میشود. آموزگارم! اگر تو نبودی، کابوس شبهایم به رنگ سؤالاتِ بی جواب بود. زنگ مدرسه، اذانِ شتافتن به آستان مقدس معلم است. هر گیاه دانش که سر از خاک برمی آورد، ابتدا به تو سلام میکند. هر انسانی که به دنیا میآید، باری بر دوش معلمان زمین افزوده میشود. آن چه معلم روی تخته سیاه مینویسد، کمترین چیزی است که از او میآموزیم. نهایت آموختن معلم، رفتار اوست. معلم خوب، ابتدا خوب زندگی کردن را به شاگرد میآموزد و پس از آن، خوب درس خواندن را. عاقبت، روزی تخته سیاهها زبان میگشایند و خستگی قرنهای معلم را شهادت میدهند. معلم، لقمههای دانش را با دستان خویش، در سفره ذهن دانش آموزان میگذارد.
سودابه مهیجی
متن کوتاه روز معلم
ای معلم تو را سپاس؛ ای آغاز بی پایان، ای وجود بی کران، تو را سپاس. ای والا مقام، ای فراتر از کلام، تو را سپاس. ای که همچون باران بر کویر خشک اندیشه ام باریدی. سپاست میگویم، تو را به اندازه تمام مهربانیهایت سپاس میگویم. ای نجات بخش، آدمیان از ظلمت جهل و نادانی، ای لبخندت امید زندگی و غضبت مانع گمراهی تو را سپاس میگویم. این تویی که با دستان پر عطوفتت گلهای علم و ایمان را در گلستان وجود میپرورانی و شهد شیرین دانش را به کام تشنگان میریزی. پس تو را ای معلم به وسعت نامت سپاس میگویم. همان نامی که چهار حرف بیشتر ندارد، اما کشیدن هر حرف و صدایش زمانی به وسعت تاریخ نیاز دارد.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
معلم یعنی دستانی گرم که به تو میآموزد چگونه قلم به دست بگیری؛ معلم یعنی کوه صبر و استقامت برای آموختن و نوشتن کلمه ای مثل دوستت دارم… معلم یعنی نگاهی چون مسکٌنی برای آرامش روحی به دانش آموزان؛ معلم یعنی تلاشی مضاعف برای ثمر دادن نهال دانش؛ معلم یعنی کسی که غرورش را زیر پا گذاشت و پلکانی ساخت برای رسیدن ما به جایگاهی والا و لحظاتی شیرین برای طلب دانش یعنی دانش آموزی؛ معلم یعنی… دیگر نه قلم قادر به نوشتن است و نه واژهها توانایی القای معنای او را دارند و آخرین حرفهایم را بر صفحه حک میکنم و میگویم: من همه معلمین سرزمینم را دوست دارم.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
دیروز میگفتم: مشقهایم را خط بزن، مرا مزن؛ روی تخته خط بکش، گوشم را نکش؛ مهر را در دلم جاری کن، جریمه مکن؛ هرچه تکلیف میخواهی بگیر، امتحان سخت مگیر… اما اکنون مرا بزن، گوشم را بکش، جریمه بکن، امتحان سخت بگیر، مرا یک لحظه به دوران خوب مدرسه بازگردان. روز معلم مبارک.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
آموزگارم، تو باغبانی هستی که بذروجودم را با مهربانی میپرورانی. با درسهای توست که دیو جهالت از من گریزد. اندرزهایت پاسبانی برای مواظبت از وجود هستند… وقتی من در بحر غفلت و نادانی غرقه بودم، تو همانند یک ناجی دستم را گرفتی. من همچو قایق هستم و تو بادبانی؛ من بر خوان ِ دانش تو میهمانم؛ تو ای معلم همکار خوب پیغمبران هستی و من دوستت دارم.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
مخصوص دبیر شیمی
مهر شما گرافیت وجود مرا الماس کرد. من از با شما بودن چیزی فراتر از استوکیومتری زندگی و مولاریته شادیها آموختم. امیدوارم کلوئید زندگیتان شفاف و معادلات زندگیتان موازنه شده و محلول زندگیتان از عشق و محبت فراسیر شده باشد. با بیشترین درصد خلوص دوستتان دارم و با بالاترین غلظت مولال؛ روزتان مبارک.
مهر شما گرافیت وجود مرا الماس کرد. من از با شما بودن چیزی فراتر از استوکیومتری زندگی و مولاریته شادیها آموختم. امیدوارم کلوئید زندگیتان شفاف و معادلات زندگیتان موازنه شده و محلول زندگیتان از عشق و محبت فراسیر شده باشد. با بیشترین درصد خلوص دوستتان دارم و با بالاترین غلظت مولال؛ روزتان مبارک.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
مخصوص معلم ادبیات
همه قبیله من عالمان دین بودند
مرا معلم عشق تو شاعری آموخت.
همه قبیله من عالمان دین بودند
مرا معلم عشق تو شاعری آموخت.
از پدر گر قالب تن یافتیم
از معلم جان روشن یافتیم
روزتان مبارک معلم عزیزم
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
ورقهای دفتر من سیاه میشوند و گیسوان تو سپید. من قد میکشم تا تو نفس میکشی. هر روز در تو پیامبری بامن سخن میگوید که چشمهایش از بی خوابی سُرخ اند. آه! در کلاس درس تو حتی تخته سیاه روسفید شد و من هنوز شرمنده… چقدر خسته ات کردم.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
معلم عزیز! آن زمان که پای درست مینشستم و تو الفبای عشق را به من میآموختی، دلم از گوهر کلمات خالی بود؛ تو مرا سرشار از واژههای روشن میکردی. سالهاست که از آن لحظههای شیرین میگذرد، ولی هنوز یاد و نامت در دلم زنده است. آن زمانها برایم از دانایی میگفتی و محبت را به من میآموختی. من در سایه سار وجودت پیش میرفتم و قدم از قدم برمی داشتم، تو بودی که دست مرا گرفتی تا در پرتگاه و لغزش گاههای زندگی نیفتم. من امروز به احترام نامت قیام میکنم و در زلال کلماتت رها میشوم و حدیث زندگی را با تو مرور میکنم. میخواهم به آسمان بال بگشایم و نامت را بر صحیفه آبی اش حک کنم.
متن تبریک روز معلم
فروغ صبح دانایی، انیس روز نادانی، چگونه پاس دارم تو را اینک که میدانم خدا نیز چون من تو را بسیار دوست میدارد. من هم چون خدایم تو را دوست دارم با سپاس بیحد. روزت مبارک معلم عزیزتر از جانم
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
من نگاه میکردم اما تو به من چگونه دیدن را آموختی؛ من میخواندم اما تو به من چگونه خواندن را آموختی؛ من میاندیشیدم اما تو به من چگونه اندیشیدن را آموختی. تو الفبای سبز هستی را نشانم دادی. روزت مبارک. تمامی روزهایت سپید.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
معلم عزیزم، تو شمیم رویش خِرَد در محضر حضرت دوست هستی؛ تو عینیت یافتن صمیمیت، صداقت و ایثار در روزگار مایی. روزت معطر و لبانت سرشار از شکوفه لبخند.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
مادرم به من راه رفتن را آموخت اما تو دستم را گرفتی و از کوچههای ظلمت جهل نجاتم دادی. مادرم به من شیر نوشاند اما تو همه هستیات را در جام علم و دانش به من نوشاندی. مهر را مادرم به من هدیه کرد و مهربانی را تو به من آموختی، صداقت را تو به من چشاندی و عشق را تو به من نشان دادی. قامتت برافراشته، هستیات سبز و روزت مبارک.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
معلم عزیزم، تو شکوه سبز بهاری در پاییز ندانستنها؛ تو رویش معرفتی در کویر ندانمها؛ تو روشنای شناخت تفکری در تاریکی جنگل جهل… هستیات سبز، روزگارانت همیشه سپید و روزت معطر.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
مهربان معلم خوبم، تو چراغ معرفت را در ذهنم افروختی تا در ظلمتکده زندگی سُرنخورم؛ تو دوست داشتن را به من آموختی تا رنج کشیدن را دوست بدارم؛ تو علم را به من آموختی تا رهنورد فرداهای سبزم باشم. زندگانیات سپید، هستیات سبز، هر روزت آبی باد.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
آموزگار عزیزم، یادت را در قاب قلبم محفوظ داشتهام، آن را در شبنم چشمانم شستشو میکنم و با خون سیاه قلم بر سینه سپید کاغذ مینگارم و تا واپسین دم حیات گرامی میدارم. روزت مبارک و لبانت همواره خندان.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
آموزگارم، آموزنده معرفت و آگاهی، به بهانه روز سبزت، بر سر سفره شُکر، سجاده سپاس میگسترانیم در مسیر گام سبز تو؛ سپاسگزارم به پاس تمامی رنجهایت. روزت مبارک و روزهایت آفتابی باد.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
زلال اندیشههایم، تو تجسم عینی دَرک، تبلور عینی عشق، شمیم رویش فهم و دستیار حضرت حق هستی در بارور کردن تفکر انسانها. روزت مبارک. به پاس محبتهای بیدریغت شمع وجودت همیشه گرم و روشن باد.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
معلم خوبم، شمیم لطیف معرفت و انسانیت، به بهانه روز عطرآگینت قدر میدانم تمامی رنجها، درها و خستگیهایت را که به خاطر من تحمل کردی. روزت مبارک.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
آموزگار، ای دلیل راهم، شادمانی فهمیدگی از تو جاریست، شوق علمآموزی از چشمان تو میتراود و آگاهی از دستان تو نشأت میگیرد. و من هستی سبز معرفتم را از تو وام گرفتهام. روزت مبارک.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
ای چراغ معرفت، ای معلم عزیزم. واژه از ذهن تو معنا گرفت، علم از زبان تو راه خود را جست و عشق از دستان تو جاودانگی یافت. روزت مبارک.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
آموزگار خوبم، آگاهی از ذهن زلال تو میتراود. معرفت از زبان پاک تو جاری است. عشق از آبشار اندیشه تو سرریز میشود. ای مهربان، در روز معلم، دستان سبزت را بارها میبوسم.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
در سپیده دم ازل آن زمان که سازندگی کائنات آغاز میگردید و کتاب تکوین گشوده میشد نخستین کلمهای که با قلم تقدیر بر دیباچه قاموس هستی نقش بست واژه زیبای استاد بود و سر فصل این کتاب کهن به تعلیم و تربیت اختصاص یافت. همیشه و در همه چیز استاد من هستید. روزتان مبارک.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
ای پیامآور علم و آگاهی، دستانت پُرنور، قامتت استوار، دلت شاد و خداوند قوتت دهد. به پاس یک سال رنج و زحمت از تو سپاسگزارم. همیشه دوستت دارم. روز معلم مبارک.
جملات زیبا برای معلم
سپاسگزار معلمی هستم که اندیشیدن را به من آموخت و نه اندیشهها را.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
مادر به من شیر نوشاند و معلم شیره جانش را کلمه کرد و به من آموخت.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
معلم روشنیبخش درک زندگیام شد و یادش همیشه در من جاریست.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
ای معلم، ای آغاز بی پایان، وجود بی کران، ای والا مقام، ای فراتر از کلام، تو را سپاس.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
سپاس میگزارم معلمی را که همچون باران بر کویر خشک اندیشهام بارید.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
معلم امانتداری است که امانت او غیر از همه امانتهاست، انسان امانت اوست.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
معلمم گفت: «پوچی، پاکی و پلیدی سه راهی است که در پیش پای هر انسانی قراردارد» و به من آموخت که راه پاکی را برگزینم.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
فوران زیبایی از بستر سبز ذهن معلمم جاری است که به من زیبا اندیشیدن را یاد داد.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
فهم از ذهن معلم وام گرفت، مِهر از چشمش وام گرفت، عطوفت از دستانش جام گرفت و من از واژگان پاکیزهاش نام گرفتم.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
معلم تبلور خِرَد، چکیده معرفت، رهگشای فهم در فردای سبز هستی دانشآموزانش است.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
سپاسگزارم معلمم را که علم را به من آموخت، عقل را به من شناساند و عشق را به من نوشاند.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
من از معلم آموختم که تنهایی و عشق درد انسان متعالی امروز است.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
بهار سبز آتی فرداهای دانشآموزان، وام گرفته از خزان خستگیهای معلم است.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
معلم عینیت انسانیت متعالی در نی نی چشمان نونهالان امروز و انسانهای فرداست.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
آموزگار عزیزم، دستم را به مهر گرفت و مرا در کوچه باغهای معرفت گام به گام گرداند. پس آنگاه مرا به میهمانی دانایی برد و با رنگینکمان لبخندش، مرا با خدا آشنا ساخت. عطر دلاویز یادش همواره مشام جانم را عطرآگین میکند.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
روز معلم یادآور شکوه و عظمت زنان و مردان پاکباختهای است که در طول تاریخ در عرصه تعلیم و تربیت زیباترین جلوههای عشق و ایثار را به نمایش گذاشتهاند.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
معلم پارچه لطیف زر بفتی است با تار محبت و پود علم.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
دوستی، هدایت، نظم، علم، عشق، اعتماد و آرامش را در یک شخص پیدا کردم و او کسی نیست جز معلمم.
-:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:–:¦:-
معلمی شغل نیست؛ عشق است، ذوق است، ایثار و فداکاریست. اگر به عنوان شغل به آن مینگری رهایش ساز و اگر عشق توست، بر تو مبارک باد.
در پایان امیدواریم متن روز معلم مورد توجه شما قرار گرفته باشد. منبع متنها و جملات با تصرف و تلخیص از نت، کتاب تمامی برای تمام فصول زندگی و کتاب فرهنگ ادبی پیامک بودند.