توجه : برخی مطالب این سایت از سایت های دیگر جمع آوری شده است. در صورت مشاهده مطالب مغایر قوانین جمهوری اسلامی ایران یا عدم رضایت مدیر سایت مطالب کپی شده توسط شماره موجود در بخش تماس با ما به ما اطلاع داده تا مطلب و سایت شما کاملا از لیست و سایت حذف شود.
اس ام اس

متن و شعر کوتاه و خاص در مورد زیرکی با عکس نوشته

در این مطلب گزیده ای از متن ها و جملات کوتاه و بسیار زیبا با موضوع زیرکی را آماده کرده ایم، برای مطالعه مجموعه شعر و متن در مورد زیرکی در ادامه با سایت سیراف همراه باشید.

متن و شعر کوتاه و خاص در مورد زیرکی با عکس نوشته

متن در مورد زیرکی متن در مورد دختر باهوش معنی حکایت زیرکی داستان درباره زیرکی متن در مورد هوش و استعداد ضرب المثل حکایت زیرکی چیست
متن و شعر کوتاه و خاص در مورد زیرکی با عکس نوشته

در این مطلب گزیده ای از متن ها و جملات کوتاه و بسیار زیبا با موضوع زیرکی را آماده کرده ایم، برای مطالعه مجموعه شعر و متن در مورد زیرکی در ادامه با سایت سیراف همراه باشید.

تکست و عکس نوشته زیرکی

دوباره آمده ای اینبار شیرین تر از قبل دروغ می بافی زیرکانه تر لبخند می زنی و

دلبرانه تر ناز می کنی ! اما نازنین بعد از رفتنت دلم مرد و خیلی وقت است

که مغزم تصمیم می گیرد نه دلم ! پس لوند و دلبرانه که هیچ

عاشقانه و صادقانه هم که بیایی من دیگر نیستم !

*****

سلطان به وزیر گفت ۳سوال میکنم فردا اگر جواب دادی هستی وگرنه عزل میشوی

سوال اول: خدا چه میخورد؟

سوال دوم: خدا چه می پوشد؟

سوال سوم: خدا چه کار میکند؟

وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست ناراحت بود.

غلامی فهمیده وزیرک داشت.

وزیر به غلام گفت سلطان ۳سوال کرده اگر جواب ندهم برکنار میشوم.

اینکه :خدا چه میخورد؟

چه می پوشد؟

چه کار میکند؟

غلام گفت؛ هرسه را میدانم اما دو جواب را الان میگویم وسومی را فردا…!

اما خدا چه میخورد؟ خدا غم بنده هایش را میخورد.

اینکه چه میپوشد؟ خدا عیبهای بنده های خود را می پوشد.

اما پاسخ سوم را اجازه بدهید فردا بگویم.

فردا وزیر و غلام نزد سلطان رفتند.

وزیر به دو سوال جواب داد ، سلطان گفت درست است

ولی بگو جوابها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی؟

وزیر گفت این غلام من انسان فهمیده ایست جوابها را او داد

گفت پس لباس وزارت را دربیاور و به این غلام بده

غلام هم لباس نوکری را در آورد و به وزیر داد

بعد وزیر به غلام گفت جواب سوال سوم چه شد؟

غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدی خدا چکار میکند؟!

خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام میکند.

” بار خدایا توئی که فرمانفرمائی ، هر آنکس را که خواهی

فرمانروائی بخشی و از هر که خواهی فرمانروائی را بازستانی “

*****

زیرکانه خوبی کنید

تابلو خوبی کردن

حال ادم را

بد می کند ..

*****

به هر اندیشه و هوش و ادراکی، غذای ویژه ی خودش را باید تجویز کرد

که مطابق با اشتهای آن اندیشه باشد.

*****

متولدین اسفند ماه اغلب افرادی شجاع و سخاوتمند، زیرک و فهیم هستند

در انجام کارها گاه توانا و گاه ناتوان جلوه می‎کنند

اغلب در جوانی و پیری پاکدامن بوده و از کسب و کار

حلال، سود خوبی نصیبشان می‎شود

این افراد گاه از دیگران دلگیر می‎شوند، اما از آنان کینه به دل نمی‎گیرند ….

*****

دل به دریا بزنید و درباره ی هر چه برایتان پرسش برانگیز است٬بپرسید این عین زیرکی است

*****

دلــــم یک اتفاق ســاده میخـــواهد…

مثل شکســــتن گلدان شمعدانی کنار حوض مادر بزرگ و در پی آن غرغر های بی امانش…

و خنده های ریز ریز کودکی که دستپاچه تکه های گلدان فیروزه ای او را جمع میکند…

یک رویای ناب…

مثل مشت کردن اولین خوشه ی نور در آخرین ظهر تابستان

و گریز زیرکانه اش از لابه لای انگشتانم…

یک حضور بی منت… مثل رسیدن یک دوست،

که سالهاست بودنش را فراموش کرده بودم

دلم یک آرزویِ محال میخواهد…

مثلِ بودنِ تو….

*****

دیروز شیطان را دیدم

در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود ؛

فریب می فروخت!!

مردم دورش جمع شده بودند،هیاهو میکردند،هول میدادند و بیشتر میخواستند

توی بساطش همه چیز بود : غرور،حرص،دروغ،جنایت و…

هرکس چیزی می خریدو در ازایش چیزی می داد

بعضی ها تکه ای از قلبشان را میدادند

و بعضی پاره ای از روحشان را

بعضی ها ایمانشان را میدادند

و بعضی آزادگیشان را

شیطان میخندیدو دهانش بوی گند جهنم میداد،حالم را به هم میزد،انگار ذهنم را خواند

موذیانه خندید و گفت :

من کاری با کسی ندارم

فقط گوشه ای بساطم را پهن کرده ام و آرام نجوا میکنم

نه قیلوقال میکنم و نه کسی را مجبور میکنم چیزی از من بخرد

می بینی! آدم ها خودشان دور من جمع شده اند

آن وقت سرش را نزدیکتر آورد و گفت:

البته تو با اینها فرق میکنی

تو زیرکی و مومن،زیرکی و ایمان آدم را نجات می دهد

اینها ساده اند و گرسنه،در ازای هرچیز فریب میخورند

ساعتها کنار بساطش نشستم تا اینکه چشمم به جعبه ی عبادت افتاد ک لابه لای چیز دیگر بود

دور از چشم شیطان آنرا برداشتم و توی جیبم گذاشتم

با خود گفتم:بگذار یکبارم که شده کسی چیزی را از شیطان بدزدد

به خانه آمدم و در کوچک جعبه ی عبادت را باز کردم

توی آن اما جز غرور چیزی نبود

جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت

فریب خورده بودم،فریب

دستم را روی قلبم گذاشتم ، نبود!

فهمیدم ک آنرا کنار بساط شیطان جاگذاشتم

تمام راه دویدم،تمام را لعنتش کردم،تمام راه خدا خدا کردم

میخواستم عبادت دروغی اش را توی سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم

به میدان رسیدم،شیطان اما نبود

آنوقت نشستم و های های گریه کردم،اشک هایم ک تمام شد

بلند شدم تا بی دلی ام را با خود ببرم

ک صدایی شنیدم….

صدای قلبم را

و همانجا بی اختیار ب سجده افتادم و زمین را بوسیدم

به شکرانه قلبی ک پیدا شده بود.

*****

کسی که دیگری را دوست دارد و به راستی به او عشق می ورزد

هر روز تلاش می کند یک کشیش دهکده ای باشد که دوست دارد

همه شب خیابان های تنگ و پرپیچ و خم خود را طی کند و

در محیط اندیشه و هوش و استعداد محبوب خود گردش نماید

*****

هیچ چیز روشن تر از این واقعیت، فقر اندیشه را بروز نمی دهد

که انسان بتواند به حساب دیگران با فراست [ =با فهم و درک ] باشد.

*****

عادت، دستان ما را هوشمندتر و هوش ما را بی دست و پاتر می سازد.

*****

امید و رویای یک مرد عمل این است که در زمانهای بی نهایت دشوار و در موارد پیچیده و سخت

نسبت به ادراک حیوانی و هوش فطری خویش اطمینان خاطر کامل به دست آورد.

*****

اشخاص زیرک از بدبختی ها و گرفتاری های دیگران آگاه و بیدار می شوند

ولی اشخاص نادان از بلاهای خود عبرت نمی گیرند.

*****

کسی که امکان رفتن به ارتفاع را در عضلات خود حس کند، به راستی باهوش است.

*****

بهتر آن است که ذهن را برای اندیشیدن مورد استفاده قرار دهیم نه برای انبار کردن اطلاعات.

*****

chishi.ir

 

علی اکبر

مجله سیراف از سال 96 فعالیت خود را آغاز کرده است،تمام تلاشم انتشار محتوای سالم و منحصر بفرد مورد نیاز کاربران با رعایت قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. 09900995320

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا