توجه : برخی مطالب این سایت از سایت های دیگر جمع آوری شده است. در صورت مشاهده مطالب مغایر قوانین جمهوری اسلامی ایران یا عدم رضایت مدیر سایت مطالب کپی شده توسط شماره موجود در بخش تماس با ما به ما اطلاع داده تا مطلب و سایت شما کاملا از لیست و سایت حذف شود.
شعر و ترانهفرهنگ و هنر

30 غزل محرمی از رحمان نوازنی

30 غزل محرمی از رحمان نوازنی

بعضی از این اشعار آنقدر معروفند که شاید شما هم شنیده باشید شان بی آنکه نام شاعرش را بدانید.شعر ها را بخوانید و اگر قطره اشکی بر صورت نشست،به یاد شاعرش هم باشید.

رحمان نوازنی ، برای علاقه مندان به شعر آینی نامی آشناست.او از شاعران حلقه کرج و مسئول انجمن شعر آئینی موعود است و قلم متعدش همراه در خدمت اهل بیت (ع) بوده است.آنچه اینجا می خوانید 30 غزل محرمی از اوست که از وبلاگش «حسینه خدا» انتخاب کرده ایم.بعضی از این اشعار آنقدر معروفند که شاید شما هم شنیده باشید شان بی آنکه نام شاعرش را بدانید.شعر ها را بخوانید و اگر قطره اشکی بر صورت نشست،به یاد شاعرش هم باشید.

همچین می توانید ویدئویی از شعر خوانی او در محضر رهبر معظم انقلاب را هم ببینید.

1.

باز ماه ماتم شد، گریه می کنم غم را

دست من بده امشب روزی محرم را

پیش گریه های تو دست گریه ام خالیست

باز هم بیا پر کن کاسه های چشمم را

چشمه های شورم را اشک بر تو شیرین کرد

پس دوباره شیرین کن چشم شور آدم را

 در بهشت ، همسایه با شما شود هر کس

گریه کرده در دنیا  این بهشت اعظم را

خوب و بد ؛  برای تو گریه می کنیم آقا !

پس قبول کن از ما گریه های درهم را

 من اجازه می خواهم از کلیم این روضه

تا کمی بخوانم از  مقتل مقرم را

 مقتلی که در باب قتلگاه آورده

روضه های مکشوف و روضه های مبهم را

 روضه ای که می فرمود: جالسٌ علی صَدره

روضه ای که خم کرده هر چه قامت خم را

 

2.

 آماده می شوم که فراهم کنی مرا

خرج عزای ماه محرم کنی مرا

آشفته ام؛به سینه زدن عادتم بده

تا در صفوف نوحه منظم کنی مرا

 فرموده ای که:” اشک شما مرهم من است “

اشک مرا بریز که مرهم کنی مرا

 آنقدر در طواف سرت گریه می کنم

تا پای نیزه چشمه زمزم کنی مرا

 اصلا بعید نیست که در روضه خودت

همسایه رسول مکرم کنی مرا

روزی که اشک و خون تو در قتلگاه ریخت

می خواستی شهید محرم کنی مرا

 

3.

روضه شروع شد ؛ همه پر در بياوريد

از اين بهشت ميوه نوبر بياوريد

حالا كه حوض كوثر ما گريه بر شماست

يك كاسه اشك ناب ،از آن ور بياوريد

 ما گریه می کنیم که دل شستشو کنیم

پس از گلاب جاری ِقمصر بیاورید

 در هیئتی که حال و هوای حرم پُر است

یکشب مرا به شکل کبوتر بیاورید

 ای مردمان حاجت! ازاینجا گذر کنید

حاجت هر آنچه هست،براین دربیاورید

با “اشک ِگرم” ، خاطر ایمان خنک تر است

ما گریه می کنیم که باور بیاورید…

 

4.

به پای روضه نشستیم و اشک ناب شدیم

قنوت گریه گرفتیم و مستجاب شدیم

  ما که در پی خورشید نیزه ات بودیم

شبانه نور گرفتیم و آفتاب شدیم

 دوباره اشک” گناه نسوز” ما را سوخت

دوباره پاک شدیم و پر از ثواب شدیم

 مدینه بود و تو بودی و رأی مادر بود

که ما برای عزای تو انتخاب شدیم

میان سینه زدن بال و پر گرفتیم و

کبوتر حرم صحن بوتراب شدیم

شبیه چشم تو و مشک خالی عباس

دوباره گریه کن کودک رباب شدیم

 

5.

منم که نم نم از این گریه هات لبریزم

بدون گریه برای تو مثل فصل پاییزم

از آن زمان که به چشمان ِمشک تیر زدند

شبیه مشک، برای تو،اشک می ریزم

 دل مرا تو به پای علم گره زده ای

اگرچه ذره ترینم اگر چه  ناچیزم

 کویر بودم و مثل جوانه ای مرده

تو آب دادیم از گریه ، تا که برخیزم

غروب روز دهم خواهر تو یادم داد

که گریه بر تو کنم ،ازخودم بپرهیزم

 کمک کنید که با گریه شما بروم

قیامتم  به عزای شما  به پا  برخیزم

 

6.

 وقتی که روی نیزه کمی سر گذاشتی

در چشم ما دو بغض شناور گذاشتی

آنقدر روی نیزه به معراج رفته ای

پا از حریم عرش فراتر گذاشتی

 وقتی که خم شدی به روی نیزه ، باد گفت :

بر روی شانه های خدا سر گذاشتی

در آسمان نیزه حرم ساختی و بعد

دورش هزار دسته کبوتر گذاشتی

یعنی که ما  کبوتر اشک شما شدیم

در چشم ما دو بال مطهر گذاشتی

هر چه لبان تشنه ی تو تشنه تر شدند

در چشم ما دو چشمه کوثر گذاشتی

 وقتی رسول گریه شدی روی نیزه ها

این کار را به عهده خواهر گذاشتی

از هجمه های سنگ، سرت بازهم شکست

اما تو سر به دامن مادر گذاشتی

 

7.

 باران بریز بر دل باران نخورد ه ام

بی گریه بر تو، مثل زمین های مرده ام

 حالا محرم است و بهار است و زندگی

خود را به دست زندگی تو سپرده ام

 گریه برای تو بخدا یک وظیفه است

آن را از انبیاء خدا ارث برده ام

آن “مشک ِگریه” بود که سقا به دوش داشت

حالا گذاشته است خدا روی گـُرده ام

در روضه ها هوای دلم صاف صاف شد

از بسکه ابرهای دلم را فشرده ام

 در پای نیزه خواهر زهراییت نوشت:

ای جان من ! برادر سیلی نخورده ام !!!

داغت به روی نیزه مرا می کشد حسین

هر داغ را به داغ تو کوچک شمرده ام

 

8.

  یکشب دلم بهانه کرببلا گرفت

قلبم شکست و دور و برش را خدا گرفت

 پس پا شدم به نیت روضه ،که ناگهان

دیدم بهشت آمد و دست مرا گرفت

 ای زائری که می روی آهسته تر برو!

شوق غم حسین ،مرا هم فرا گرفت

 اذن دخول خواندم و وارد شدم ولی

دیدم بهشت ،گوشه ای ازعرش جا گرفت

در مجلسی که جای رسولان وحی بود

هر کس نشست خلوت غار حرا گرفت

روضه شروع شد ؛همه ی عرش گریه کرد

حتی خدا دلش زغم کربلا گرفت

بالای عرش منبری از نور چیده شد

اقراء؛ که هر که خواند دلش ارتقا گرفت

از بین شاعران درش محتشم که خواند

از دست های سبز پیمبر عبا گرفت

شاعر نوشت بیتی و از دست مادری

یکشب برای هیئت خود کربلا گرفت

 آن سرکه  روی دامن معراج جای داشت

آخر چه شد جا به سر نیزه ها گرفت

 

9.

از محرم ، حرمی دور و بر ِماه کشید

از دو چشم من و تو تا حرمش راه کشید

در کویر من و تو روضه گرفت و آنگاه

آب شیرین حیات از دل این چاه کشید

روضه خواند و ره صد ساله ما یکشبه شد

این همه فاصله را یک شب ِکوتاه کشید

مجلس روضه خود را که مزیّن فرمود

تا بهشتش همه را برد و به همراه کشید

عده ای را به هوای حرمش مهمان کرد

عده ای را دم در خادم درگاه کشید

 این  بهشتی که است نهر و می و ساقی دارد

این  بهشتی است که ارباب به دلخواه کشید

 در محرم ، حرمی دارم و دلخوش هستم

که مرا گریه کن این حرم ِماه کشید

 گریه من به فدای جگر سوخته اش

که دلش آب شد از بس جگرش آه کشید

 

10.

 هیئت” بهشت خانه” سر سبز ایل ماست

که در کنار زمزمه رود نیل ماست

اینجا دل شکسته حرم دارد و حسین

اینجا کبوتر ِدل ما جبرییل ماست

 اینجا که دسته دسته به پرواز می رسیم

صحن حیات کرببلای اصیل ماست

اینجا دلیل آمدن ما حسین بود

پس هیئتش حسینه ها ی دلیل ماست

تطهیر ما بس است به یک قطره اشک تو

این ازطهوربودن آب قلیل ماست

 ما هم شبیه خواهر او گریه می کنیم

این کشته فتاده به هامون قتیل ماست

 

11.

چقدر بر سر نیزه خدا خدا کردی

در آسمان که نشستی، مرا دعا کردی

 به کربلا نرسیدم ؛ قضا شد ه بودم

در این “نمازِ محرم” مرا ادا کردی

چقدر نامه در خانه ام فرستادی

چقدر دعوت رسمی از این گدا کردی

 اگر چه من نشنیدم ولی شما هر بار

به دیدن و به رسیدن مرا صدا کردی

برای اینکه بگیری دو دست دور مرا

به روی نیزه ، سر زُلف را رها کردی

برای اینکه منم جزو کربلا باشم

قنوت گریه گرفتی و ربّنا کردی

 چه فرق می کند امروز یا همان دیروز

مرا به مقتل خود بردی و فدا کردی

چه مقتلی که پر از گریه های مادر بود

تو نیز گریه در آغوش نیزه ها کردی

 

12.

مثل لبخند صبح زیباییم

شبنم گریه های دریائیم

ای که دنبال شبنم مایی

روی گلبرگ های زهرائیم

“عطرِدرشیشه “های امروزیم

منتشر در هوای فرداییم

 گرد و خاک عبای مجنونیم

راهی سرزمین لیلاییم

از سر نیزه می چکیم ؛آری

آسمان بلند بالاییم

گاهی اوقات از سر نیزه

با خدا غرق در تماشاییم

نام خود را از آب پرسیدیم

گفت: « ما آب مشک سقاییم»

گاهی اوقات علقمه هستیم

خاک پای عصای موساییم

ما بر آن مشک گریه ها داریم

ما گدای دو دست آقاییم

ما هنوز پشت پای حسین

قد خمیده به خیمه می آییم

 

13.

برگ سبز درخت یاسینیم

دست پرورده های آمینیم

وقف این آسمان شش گوشه

وقف این بارگاه دیرینیم

در محرم به جوش می آییم

خم میخانه های رنگینیم

اشک ما از حسین می جوشد

جاری از چشمه های شیرینیم

تآخر عمر روضه می گیریم

ما گداهای عاقبت بینیم

روضه اش را بهشت می خوانیم

خوشه از این بهشت می چینیم

اینکه  فرموده:« کشته اشک است »

بخدا، زیر دِین سنگینیم

 ما هنوزم میان ظرف آب

عکس یک شیرخواره می بینیم

 

14.

دوباره محرم دوباره حسین

بخوان با چهل شب ستاره حسین

تفال زدم قطره قطره به اشک

جواب آمد از استخاره حسین

موذن اذان داد و هی گریه کرد

صدا زد به روی مناره حسین

شنیدم که آدم زبیچارگی

صدا می زد ای راه چاره!حسین

 خراسان مریضی شفا می گرفت

ولی ناله می زد نقاره حسین

کفن در تن آسمان پاره شد

بگو با دل پاره پاره حسین

بگو با پرستوی نامه برش

سربام دارالعماره حسین

 شنیدم ” میا کوفه اش ” گریه کرد

صدا زد به صد ها اشاره حسین

 

15.

خودم را ازاول ، دوباره کشیدم

نشستم برایت ستاره کشیدم

کمی گریه کردم و پایین چشمم

نشستم دو تا راه چاره کشیدم

 نشستم در این روضه های پر از نور

بهشتی پر از استعاره کشیدم

 و آن دست هایی که سینه زنت بود

شبیه هزاران مناره کشیدم

به دنبال تو انبیاء را پیاده

تو را روی نیزه سواره کشیدم

 و چندین شب بعد، در یک خرابه

تو را روی دست ستاره کشیدم

 نمی شد بخوانی ؛ ولی روضه اش را

فقط یک کمی با اشاره کشیدم

قدش کوچکش خم شده بود و او را

در آغوش یاس بهاره کشیدم

دل علقمه خون شد آن لحظه که

سرش معجری پاره پاره کشیدم

 

16.

اینجا محرم است و حرم بی مسیر نیست

هر کس نرفت عاقبتش دلپذیر نیست

یعنی که راه کرببلا از محرم است

هر کس حرم نداشت مسیرش مسیر نیست

 با گریه اعتقاد من اینجا درست شد

چشمی که گریه بر تو ندارد بصیر نیست

 باید نوشت روی پر و بال آسمان

دستی که سینه می زند اینجا فقیر نیست

 هر کس که پیر می شود اینجا جوان تر است

هر کس سپیده می زند اینجا که پیر نیست

 تا آسمان کرب و بلایش نمی برند

هر کس در آستان شما سربزیر نیست

 بسیار دم گرفته ام اینجا ولی دمی

مثل دم حسین و نعم الامیر نیست

 

17.

 هر کس که در این روزها باران ندارد

روز قیامت چهره ای خندان ندارد

هر کس به خاک کربلا سجده نکرده

گل هم که باشد ریشه در گلدان ندارد

از عرش مهمان می رسد هر جا که روضه است

هر کس ندارد روضه ای؛ مهمان ندارد

 هر کس نشد خرج محرم ؛ پس از اینجا-

کم می برد ؛  چون سفره ی احسان ندارد

هر قطره اشکی قیمتش تنها حسین است

اشکی در اینجا قیمت ارزان ندارد

 عاشق در اینجا عاشقی می بیند و بس

آئینه که کاری به این و آن ندارد

باید به روی زخم هایش گریه ها ریخت

هر چند زخم کهنه اش درمان ندارد

آن زخم کهنه داغ عباس است و اکبر

زخمی که در دل رفته و پایان ندارد

 

18.

دوباره روضه گرفتی و جانمان دادی

مسیر کرببلا را نشانمان دادی

شکسته بال ترین فطرس زمین بودیم

ولی تو بال و پر آسمانمان دادی

 بدون آب و هوای بهشت می مردیم

هوای روضه؛ هوای بهشتمان دادی

اگر چه دیر رسیدیم روز عاشورا

ولی برای رسیدن زمانمان دادی

اگر چه دیر رسیدیم و سر به نیزه شدی

به روی نیزه ولی سایبانمان  دادی

از آن همه عظمت عاجزانه لال شدیم

ولی به گریه دوباره زبانمان دادی

به دست  گریه زینب اسیرمان کردی

برای این همه ماتم  توانمان دادی

 

19.

تا گریه هست دانه ما بی جوانه نیست

تا روضه هست هیچ دلی بی بهانه نیست

گر چه دلم گرفته از این روزهای سرد

از آتش فراق دلم بی زبانه نیست

آقا کبوترم کن و زیر پرت بگیر

دیگر دلم وسیع شده ، فکر دانه نیست

هر جا که جای داده ایم می نشینم و

کارم دوباره نق زدن کودکانه نیست

تو آمدی و سر زدی و من نبوده ام

دیدی دوباره هیچ کسی  بین خانه نیست

 می خواستی که زائر سجاده ام شوی

دیدی تب عبادت من عاشقانه نیست

 

20.

این کاسه های اشک دو تا چشمه شفاست

این “آب گرم ِچشمه تنزیهی خداست “

 کم حرف می زنیم  و فقط گریه می کنیم

چون اشک صادقانه ترین گفتگوی ماست

سرگرم دیدن ” من و ما ” هم نمی شویم

در بین گریه ها سر ما گرم کربلاست

 اینجا حسینه است ؛هوایش بهشتی است

اینجا نفس بکش که هوایش پر از خداست

اینجا به روی عرش الهی نشسته ایم

چون بال جبرییل خدا فرش این عزاست

 آقا! دو دست ما و سر زلف نیزه ات

زلفی که روی دست خدا سمت ما رهاست

 

21.

دوست دارم حسینه ها  را

گریه در زیر عرش خدا را

شب به شب من زیارت نمودم

بین این روضه ها کربلا را

 دوست دارم همیشه ببوییم

عطر پیراهن این عزا را

دوست دارم که گاهی ببوسم

دست سینه زنان شما را

دوست دارم دو چشمان خود را

این دو تا صحن دارالشفا را

عطر سیب و گلابش گرفته

چشم و دست  و سرو پای ما را

بال و پر باز کن تا ببینی

آسمانهای حاجت روا را

این همه التماس ملک را

این همه حاجت انبیا را

 کیست این اربا اربا که آقا

پهن کرده برایش عبا را

 

22.

يك عمر  در عزاي تو باران نوشته ايم

اسم “هواللطيف” فراوان نوشته ايم

اسم هو الطیف خدا را یکی یکی

دور و بر حسینه ها مان نوشته ایم

 با دست خط گریه عزای حسین را

یک عمر بر کتیبه ایمان نوشته ایم

 

مومن دلش عزای حسین است و والسلام

این را برای هر چه مسلمان نوشته ایم

 ما جمله ” حسین و نعم الامیر” را

روی کفن به دیده گریان نوشته ایم

هر قطره می چکیم که پیدایتان کنیم

بر روی پلکمان غم کنعان نوشته ایم

 اين گريه اين عبادت شيرين خويش را

نذر كبوتران خراسان نوشته ايم

 سرهاي ما اگر چه به نيزه نشد ولي

در پای نیزه  گریه فراوان نوشته ایم

 

23.

یکسال پشت  پای گناهم دویده ام

یکسال در نبود تو حسرت کشیده ام

 حالا شکست خورده کرببلا منم

حالا به سرزمین محرم رسیده ام

 با شانه ای که دست تو بر آن کشیده شد

بار گناه این ور و آن ور کشیده ام

ای روضه خوان مصیبت من را بخوان که من

یکبارهم مصیبت خود را ندیده ام

یعنی مصیبتی که هدف را ندیدم و

مانند باد هرزه به هر سو دویده ام

 آقا تو فجر صادقی و من شبی دروغ

با خود سیاه هستم و با تو سپیده ام

حالا به اشک بر تو فقط پاک می شوم

این را زچشمه های طهارت شنیده ام

آقا چه شد که خواهرتان بال و پر شکست

می گفت : ای حسین من ای سربریده ام !!

در قتلگاه خواهر تو پیر پیر شد

حالا ببین چقدر برایت خمیده ام

 

24.

پیراهن عزای تو “جوشن کبیر” ماست

ذکر سلام بر تو” دعای مجیر” ماست

پیراهنی که پرچم سیّار کربلاست

بر شانه بلند ، ولی سر بزیر ماست

ما را دراین لباس بهشتی کفن کنید

زیرا پر از شمیم خوش و دلپذیر ماست

ما از غبار روضه ، شفاها گرفته ایم

فردا هم ، این لباس عزا، دستگیر ماست

هرکس بر این لباس عزا طعنه می زند

فردا برای یک نخ آن هم ،اسیر ماست

 روضه شروع شد؛ روضه ی جانسوز پیرهن

آن پیرهن که سایه عرش حریر ماست

جانم فدای پیرهن مثله مثله اش

آن کشته فتاده به هامون امیر ماست

 

25.

این اشک های نشانه ی خیر کثیر ماست

قطره به قطره اش بخدا دست گیر ماست

ما از سر نیاز، بر او گریه می کنیم

این گریه ها نشانه چشم فقیر ماست

چشمان کور لذت گریه نمی برند

نهر بهشت پای دو چشم بصیر ماست

وقتی به روضه می روی آرام تر برو

بال فرشته های خدا در مسیر ماست

 یک آسمان خضوع کن اینجا، که دست یار

بر شانه های سر به کف و سر به زیر ماست

در این بهشت  نیت خود را زیاد کن

هر کس زیاد شد ؛ اثرش در ضمیر ماست

 گودال قتلگاه پر از زخمهای یار

گودال کهکشانی روز غدیر ماست

گودال قتلگاه ولی یک کفن نداشت

این سر که روی نیزه نشسته امیر ماست

 

26.

گاهي دعا كه هست ، هواي اراده نيست

گاهي اراده هست ولي سهل و ساده نيست

 شب هر كه روي بال فرشته پريد و رفت

روز اينقدر براي رسيدن پياده نيست

بايد رها شد از همه هست و بود خويش

آري پريدن از سر بام تو ساده نيست

 ظرفیتی بده که تو را جستجو کنم

وقتی پیاله نیست تمنای باده نیست

ما را در این نماز محرم ادا کنید

وقتی قضا شدیم ؛ که وقت اعاده نیست !

 خانه به خانه گشته ام و خوب ديده ام

هر گز كسي به بخوبي اين خانواده نيست

 

 

27.

این هشتمین شب است ؛ شب خونجگر شدن

همراه زخم های پدر خوب تر شدن

 باید هوای شوق تو ما را بگیرد و

پروازمان دهد به هوای سحر شدن

آنگاه من کبوتر پایین پا شوم

مانند آسمان پر از بال و پر شدن

بر خیز خیمه ی آشفته را ببین !!!

بعد از تو سهم خیمه شده دربه در شدن

از ناله حسین فلک خم شد و نوشت:

بعد از تو سهم عشق شده بی پسر شدن

آیا رواست  پیش تو از زخم طعنه ها

سهم امام تو بشود خونجگر شدن

 

28.

این نیزها که روی تنت قد کشیده اند

انگار تیغ روی محمد کشیده اند

تا اینکه خوب خوب جدایت کنند آه

هر گوشه هر طرف که نباید کشیده اند

بالای زین بمان که وگرنه به رسم کفر

اینها اگر سوار بیفتد… کشیده اند

“فزت و رب کرب و بلا ” را بخوان که باز

این ابن ملجمان همگی قد کشیده اند

حتماً نماز شکر ادا کرده اند چون

تکبیرهای ممتد و بی حد کشیده اند

حالا فرشته های خدا هم قلم به دست

بر تکه تکه های توگنبد کشیده اند

از پا نشستم از غم و پائین پای من

تنها برای توست که مرقد کشید ه اند

 

29.

یک پر، دو پر ، نه ! سهم تو تیرسه پر شده

سهم تو از بقیه کمی بیشتر شده

 تیری که از سه جای گلویش دریده است

بیرون کشیدنش چقدر دردسر شده

 

لشگر نگفت : حرمله پیش پدر نزن!!

شش ماه بیش نیست که آقا پدر شده

 آنقدر بی هوا سر تو ذبح تیر شد

که تازه بُهت باور من باخبر شده

 دیگر گلوت نیزه نشینی نمی کند

از بسکه رشته رشته و زیر و زبَر شده

 حالا چگونه خیمه روم با چه کودکی ؟!

با کودکی که ذبح عظیم پدر شده !

 

30.

یک مشک ، یک غیرت که از آن روبرو آمد

طفلی صدا زد بچه ها گویا عمو آمد

 باید به استقبال آب و آبرویش رفت

وقتی عمو از جنگ آب و آبرو آمد

 ای بچه ها اول عمو تشنه است، پس باید

اول بنوشد آب، وقتی که سبو آمد

 شش ماهه را دور سرش باید بگردانیم

وقتی که بر رخسار اصغر رنگ و رو آمد

 دیگر عمو را بعد ازاین سقا نمی خوانیم

دیدید خواندیم و چه اشکی از عمو آمد

 نذر عمو این گوشوارها ، النگوها

باید به دستش داد ، وقتی دست او آمد

***

حالا زمین کربلا چشمان تر دارد

حالا پس از این خیمه های دربه در دارد

 دستان او را از سر زینب بُریدند

حالا بگو که خیمه آیا بال و پر دارد؟

عباس را از علقمه آقا نیاورده

آوردنش تا خیمه گویا دردسر دارد

 حتی زجسم  إرباً إربای علی اکبر

جسمی زهم پاشیده و آشفته تر دارد

در پیش چشمان حسین ای قوم نگذارید

هر نیزه ای یک تکه از عباس بردارد

 دارد لباسش را به غارت می برد این قوم

حالا دگر ام البنین حالی دگر دارد…

علی اکبر

مجله سیراف از سال 96 فعالیت خود را آغاز کرده است،تمام تلاشم انتشار محتوای سالم و منحصر بفرد مورد نیاز کاربران با رعایت قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. 09900995320

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا